چکیده:
تمدّن بشری منجر به بحرانهای کنونی شده است که یکی از آنها، بحران معنویت و نادیده گرفتن رابطۀ انسان با خداست و انسان مغرور از دستاوردهای علمی، تمام همّت خویش را صرف کار، سرمایه و رفاه کرده است. اینک پس از گذشت پنج قرن، دریافته که رفاه و آسایش مادّی نمی تواند به او آرامش دهد و برای پُر کردن این خلاء، به عرفانهای کهن و نوظهور اعم از هندی، بودایی، سرخپوستی و...، روی آورده است. این مقاله در پی این است که با روش تحلیلی و توصیفی و مقارنهای، به بررسی عرفان اسلامی و عرفانهای نو ظهور پرداخته و در مقابل دیدگاه رقیبان که نظریه عینیت و تضاد را ابراز کردهاند، نظریۀ تطابق را پذیرفته و جنبههای تفاوت و تشابه آنها را بیان میکند و در حوزۀ مشترکات آنها به نتایجی رسیده که عبارت است از اینکه هر دو عرفان ، در پی التیام رنجهای روانی و زیبا دیدن جهان و قابل تحمل بودن همه چیز و صلح کل و صحبت از عشق و شادی و آرامش و تحقیر عقل جزئی با یگدیگر مقارن و یار و رفیق بوده؛ ولی فطرت پذیری نه فطرت گریزی، تکلیف مداری بجای بی مسئولیتی ، پاسخ به نیازهای اصلی انسان بجای نیازهای فرعی، حقیقت جویی بجای خرافه پرستی، از ممیّزات عرفان اسلامی در مقایسه با عرفانهای نو ظهور است.
خلاصه ماشینی:
ايـن مقاله در پي اين است که با روش تحليلي و توصيفي و مقارنه اي ، به بررسي عرفان اسلامي و عرفان هاي نو ظهور پرداخته و در مقابل ديـدگاه رقيبـان کـه نظريـه عينيـت و تضـاد را ابـراز کرده اند، نظريۀ تطابق را پذيرفته و جنبه هاي تفاوت و تشابه آنها را بيان مي کنـد و در حـوزة مشترکات آنها به نتايجي رسـيده کـه عبـارت اسـت از اينکـه هـر دو عرفـان ، در پـي التيـام رنج هاي رواني و زيبا ديدن جهان و قابل تحمل بودن همـه چيـز و صـلح کـل و صـحبت از عشق و شادي و آرامش و تحقير عقل جزئي بـا يگـديگر مقـارن و يـار و رفيـق بـوده ؛ ولـي فطرت پذيري نه فطرت گريزي ، تکليف مـداري بجـاي بـي مسـئوليتي ، پاسـخ بـه نيازهـاي اصلي انسان بجاي نيازهاي فرعي ، حقيقت جويي بجـاي خرافـه پرسـتي ، از مميـزات عرفـان اسلامي در مقايسه با عرفان هاي نو ظهور است .
ناديده گرفتن رابطـۀ انسـان بـا خـدا در فرهنـگ غربي بعد از قرون وسطي، سبب گرديد تا انسان مغرور از برخي دستاوردهاي علمي و فـارغ از آگاهي به عوارض جدايي از معنويت ، به موجودي تبديل شود کـه تمـام همـتش صـرف کار و سرمايه و رفاه بيشتر باشد؛ اما اينک با گذشت قريب به پـنج قـرن ، دريافتـه اسـت کـه رفاه و آسايش مادي نمي تواند به او آرامش عطا کند؛ اما همچنـان او بـه بـي راهـۀ ديگـري رفته و براي پر کردن اين خلأ به انواع موسيقي ها، عرفان هاي هندي، بـودايي، سرخپوسـتي و ساير عرفان هاي نوظهور، رو آورده است .