چکیده:
ادبیّات پهلوی در جایگاهی در میانۀ حوزۀ اسطورهای اوستا و جهان حماسی شاهنامه قرار دارد و واسطۀ مهم بین دورۀ عمدتا شفاهی قبل از اسلام و دورۀ بسیار فرهنگی بعد از اسلام در ایران است. با وجود این، دشواری بزرگی پیش روی محققان ایران پیش از اسلام و اوایل اسلام قرار دارد و آن اینکه در گذار از دوران زرتشتی به دوران اسلامی، تقریبا همۀ سنّتهای ادبی پارسی میانه و نیز بخش عظیمی از تولیدات ادبی ایران پیش از اسلام، بهویژه در موضوعات غیردینی از میان رفت. ازاینرو، آن اندک مایهای که باقی مانده، بسیار ارزشمند است، بهویژه از این جهت که امکان بررسی سنّتهای ادبی ایران و تبیین ارتباطات بینامتنی میان متون پهلوی و شاهنامۀ فردوسی را فراهم میکنند.
نویسندۀ این جستار، با تمرکز بر برخی از نمادهای فرجامشناختی مرتبط با شخصیت کیخسرو و ناپدید شدن وی، کوشیده است نشان دهد که ردّ پای سنّتهای شفاهی را نهتنها در شاهنامه، بلکه در متون پهلوی بعد از اسلام نیز میتوان جست و بنیاد شفاهی این آثار، امکان تعامل و داد و ستد میان آنها و شاهنامه را پدید آورده است. نیز کوشیده است قدرت و انعطافپذیری شکلها و ابزارهای موروثی اسطورهای ـ حماسی را که همواره زندگی و تحرّک از سر میگیرند و به وظیفۀ خدمت به شماری از اهداف و کارکردهای هرمنوتیکی مرتبط با یکدیگر میپردازند، نشان دهد. با درک و دریافت قابلیتهای بلاغی و هرمنوتیکی این متون میتوان درک بیشتری از آنچه که احتمالا مخاطبان این متون ـ اعم از زرتشتی و مسلمان ـ در دورۀ باستان متاخّر و اوایل دورۀ اسلامی در ایران، از این میراث ادبی مشترک غنی و جذاب میفهمیدهاند، به دست آورد.
خلاصه ماشینی:
نویسندۀ این جستار، با تمرکز بر برخی از نمادهای فرجامشناختی مرتبط با شخصیت کیخسرو و ناپدید شدن وی، کوشیده است نشان دهد که ردّ پای سنّتهای شفاهی را نهتنها در شاهنامه، بلکه در متون پهلوی بعد از اسلام نیز میتوان جست و بنیاد شفاهی این آثار، امکان تعامل و داد و ستد میان آنها و شاهنامه را پدید آورده است.
بخش عظیمی از تولیدات ادبی ایران پیش از اسلام در گذار از دوران زرتشتی به دوران اسلامی از میان رفته است؛ ازاینرو، بیهیچ تردیدی آن اندک مایهای که باقی مانده، همچون طلا سخت ارزشمند است، بهویژه زمانی که مطالبی مشابه شاهنامه را در اختیار ما قرار میدهد؛ این مطالب در انواع ادبی مختلف آمده است و از آنها نکات مختلف بلاغی، فرهنگی و دینی استنباط و استخراج میشود.
25 در باب این روایت دو مسئله مرا بهشدّت متحیر ساخته است: اصلاً چرا کیخسرو و وای در تفسیری بر دعای ائیریمن ذکر شدهاند درحالیکه آن دعا به هیچ وجه به آنها منتسب و مرجوع نمیشود؟ و از چه نظر اهمّیّت دارد که کیخسرو وایِ درنگخدای را به شتر تبدیل میکند و در نواحی مختلف ایران بر وی سوار میشود؟ من معتقدم آنچه که در اینجا با آن روبهرو هستیم، انگاره و اندیشۀ قهرمانی نامیرا همچون کیخسرو است که در انواع دیگر متون فارسی میانه و اوستایی زرتشتی به وی اشاره شده است و وایِ درنگخدای را مطیع خود میکند.
‘The Importance of Orality for the Study of Old Iranian Literature and Myth.