چکیده:
روایات معصومان(ع) با تبیین ظرایف و ریزهکاریها، نقشی مهم در شاکله معرفتی مسلمانان داشته است و زوایای پنهان برخی موضوعها را روشن میکند. در داستان مشهور ملاقات حضرت موسی(ع) و شخص عالم بنیاسرائیل که نماینده تشریع و تکوین الهی هستند بسیاری از جزئیات بیان نشده که در روایات، ذیل آیات 60 تا 82 سوره کهف یاد شدهاند. در این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی به بیان ملاک اعتبارسنجی روایات تفسیری به گونههای روایات تفسیری ناظر بر ظرایف و اشارات داستان موسی و خضر(ع) پرداخته شده است. همچنین دیدگاههای مختلف راویان درباره آن ظرایف و ریزهکاریهای داستان را با بهرهگیری از سخنان و سیره معصومان(ع) و دخالت دادن آن در جریان فهم کلام الهی بررسی میکند. با وجود آسیبهای مبنایی در سستی برخی از احادیث در کتب تفسیری روایی و نیز آسیب جعل در روایات ناظر به قرآن به ویژه در عرصه شأن نزول و تأویلهای غالیانه؛ ارائه این روایات، برای تبیین مقاصد آیههای قرآن و پرده برداری از لایههای ژرف آن میباشد. با بررسی جزئیات داستانی قصَّه حضرت موسی و خضر(ع)، به معرفی شخصیّت آنها پرداخته شده است. همچنین جایگاه خضر(ع) در نبوّت و ولایت، برتری علمی و ولایی او بر موسی(ع) و تعارضش با اولواالعزم بودن او و کیفیت آشنایی آنها از حوزه روایات بررسی شده است. در ادامه نیز اختلافهای روایی که در پیام و هدف داستان موثر واقع شدهاند، بیان شده و روشن گردید که در چه مواردی عناصر برجسته و در چه عناصری کمرنگ میشوند.
خلاصه ماشینی:
(همان ، ٢٧٨/١٣-٢٨٦) به دیگر سخن ، از مجموع آیات و روایات مربوط به این داستان استفاده میگـردد کـه علومی نزد خضر وجود داشت (علم لدنی) (کهف ، ٦٥) که بر اساس ولایت و رحمت خاص و مطلقه الهی نصیب او گردیده بود و او مأمور به تربیت و تکمیل موسـی(ع ) و رسـاندن او به مقام امامت (که مقامی مافوق مقام پیامبری اولوالعزم است ) بود؛ زیرا به عنوان معلّم یـک نبی اولوالعزم ، میدانست که موسی(ع ) از علم ولایت و اسرار غیب آگاه نیست و همراهی با او برای انسانی که عالم نیست ، دشوار اسـت .
(فیض کاشانی، ١٤١٥: ٢٥٧/٣) از این رو، آنچه ولی خدا حضرت خضر(ع ) را برجستگی می بخشید تا آموزگاری وََلوی (نه نبوی و رسالتی) برای موسای کلیم (ع ) باشد، همان احاطه ای است که بر اثر رحمت ویژه خدا و علم لدّنی به دست آورده بود؛ چنان که بیصبری و ناهماهنگی موسی(ع ) در این مرحله نیز ناشی از فقدان همین احاطه خبیرانه و آن میزان از علم لدّنی بود که خضر ولی نسبت بدان چنین گفت : «و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا» (کهف ، ٦٨) (جوادی آملی، ١٣٨٩: ١٦٣/١٥) همچنین اینکه «آنجا که ولی باشد که طریقت را تشخیص بدهد، میتواند حقیقت شریعت را به خاطر طریقت بشکند؛ در صورتیکه این امر در رهبری اجتماعی بیشتر مطرح است .