چکیده:
پوزیتیویسم به عنوان نگرشی خاص به حوزه علم و معرفت، مورد انتقاد فلاسفه بسیاری قرار گرفته است. در این میان، نقدهای شهید مطهری و یورگن هابرماس به پوزیتیویسم، به عنوان فیلسوفانی با نگاه واقعگرایانه، در دوره خود مورد توجه دیگران واقع شده و رویکرد انتقادی به پوزیتیویسم در فلسفه، علوم انسانی و علوم اجتماعی را تقویت کرده است. در این پژوهش با روش تطبیقی، در سه دامنه معرفتشناختی، روششناختی و ارزششناختی، به ارزیابی خاستگاه، شیوهها و لوازم نقدهای این دو متفکر نسبت به پوزیتیویسم پرداخته شده و این نتیجه به دست آمده است: از یکسو اتحاد نگاه رئالیستیِ هر دو متفکر به مسئله شناخت، اشتراکاتی را برای آنها در مواضع انتقادی نسبت به پوزیتیویسم و لوازم و نتایج این نگاه به وجود آورده و از سوی دیگر، تفاوت در خاستگاه و شیوه دیدگاه انتقادیشان نسبت به پوزیتیویسم، موجب بروز اختلاف دیدگاه میان آن دو شده است. هرچند دیدگاه انتقادیِ هر دو فیلسوف، فاقد نقد پوزیتیویسم از لحاظ انسانشناختی است.
Positivism as a specific notion to the realm of science and knowledge (ma'rifah) has been criticized by many philosophers. Among this, the critiques of martyr Motahari and Jurgen Habermas to positivism as philosophers with a realistic view in their period have been observed by others and have strengthened the critical approach to positivism in philosophy, humanities and social sciences. In this research with the comparative method, it has been investigated the evaluation of the origin, methods and the prerequisites of these two scholars’ critiques to positivism in three domains: epistemology, methodology and axiology and this result has been achieved: from one side the unification of the realistic opinion of both thinkers to the issue of knowledge has established the commonalities between these two thinkers in their critical views to positivism and the requirements and results of this opinion and from the other side the differentiation in the origin and the way of their critical opinions to positivism causes to emerge differentiation (polarity) between these two attitudes. Even though the critical look of both philosophers is lacking the criticism of positivism from the point of anthropology.
خلاصه ماشینی:
در این میان، نقدهای شهید مطهری و یورگن هابرماس به پوزیتیویسم، به عنوان فیلسوفانی با نگاه واقعگرایانه، در دوره خود مورد توجه دیگران واقع شده و رویکرد انتقادی به پوزیتیویسم در فلسفه، علوم انسانی و علوم اجتماعی را تقویت کرده است.
شناخت، اشتراکاتی را برای آنها در مواضع انتقادی نسبت به پوزیتیویسم و لوازم و نتایج این نگاه به وجود آورده و از سوی دیگر، تفاوت در خاستگاه و شیوه دیدگاه انتقادیشان نسبت به پوزیتیویسم، موجب بروز اختلاف دیدگاه میان آن دو شده است.
روششناسی پژوهش در این پژوهش تلاش شده است به روش تطبیقی، دیدگاه دو تن از فیلسوفان واقعگرای معاصر، متفکر شهید مرتضی مطهری و یورگن هابرماس، نسبت به پوزیتیویسم مورد بررسی قرار گیرد.
با انتخاب این ملاک برای تطبیق، شباهتهای دیدگاه انتقادی دو فیلسوف را میتوان در سه دامنه معرفتشناختی، روششناختی و ارزششناختی، به شرح زیر دستهبندی کرد: الف) دامنه معرفتشناختی: در نگاه شهید مطهری و هابرماس، اصالت تجربه به عنوان اساسیترین اصل پوزیتیویسم، مورد نقد جدی است.
ج) دامنه روششناختی: از ارزیابی دیدگاه انتقادی این دو متفکر به دست میآید که شهید مطهری همچون هابرماس در نقد پوزیتیویسم، به بررسی آخرین رویکردهای پوزیتیویستی به علم که در آراء پوپر و نظریه ابطالگرایی او مشهود است، پرداخته است.
در خصوص پرسش سوم پژوهش، «آثار و لوازم نقد پوزیتیویسم توسط شهید مطهری و هابرماس چیست؟» باید گفت که هر دو متفکر، تجربه را به طور کلی طرد و نفی نمیکنند و آن را به عنوان یکی از ابزارهای شناخت قبول دارند؛ اما دایره اعتبار احکام تجربی را بسیار محدود میدانند و هر دو پس از نقد روشهای تجربی در علوم، ارزش عملی تجربه را ثابت میدانند و آن را انکار نمیکنند و نقدهای خود را بیشتر به ذاتی دانستنِ ارزش علمی تجربه معطوف داشتهاند.