چکیده:
درخت خرما درختی تک لپهای است که در مناطق گرمسیری میروید. سراسر نواحی جنوبی و بخشهایی از نواحی مرکزی ایران زیستگاه طبیعی این درخت است. مردمان نواحی گرمسیری از تمامی اجزا این درخت و میوه آن استفاده میکنند. در فارسی معیار، از واژه عربی «نخل» برای نامیدن آن استفاده میشود. با این وجود در بسیاری از گویشهای ایرانی از واژههای moɤ، mog، mok، mox، moč، mo، xormâ dâr و deraxt-e xormâ استفاده میشود. این نامها دارای پراکنش جغرافیایی ویژهای است. در گویشهای استانهای جنوبی و نواحی مرکزی که محل رویش درخت خرماست، به آن moɤ، mog، mok، mox، moč و mo میگویند. در نواحی مجاور این مناطق به آن «درخت خرما» میگویند و در گویش سایر مناطق که از نواحی رویش نخل فاصله بیشتری دارد، به آن «خرمادار» میگویند. این نامگذاری در ارتباط با اهمیت درخت خرما در زندگی مردمی است که در آن نواحی میزیستهاند و همچنین متاثر از تقدسی است که برای آن درخت قایل شدهاند.
Date palm (Phoenix dactylifera) is a monotonous tree that grows in the tropic areas. The southern regions and some parts of central Iran is its natural habitat. Tropical people use all the components of the tree and its fruits. In standard Persian, the Arabic word “naxl” is used to name it. However, in many Iranian dialects the words moɤ, mog, mok, mox, moc, mo, xormâ dâr and deraxt-e xormâ are used. These names have a specific geographical distribution. In the dialects of the southern provinces and the central districts where the date palm grows, it is called moɤ, mog, mok, mox, moc and mo. In the adjacent areas of these areas it is called “deraxt-e xormâ” and in the dialect of other areas which is further away from the natural habitat of date palm, it is called “xormâ dâr”. This naming relates to the importance of the date palm to the lives of the people in those areas, and it is also affected by the sanctity of the date palm.
خلاصه ماشینی:
نام هـای درخـت خرما در ٤٦ گویش هـای ایرانـی مورد مطالعـه ، توزیع جغرافیایی ویژه ای به شـرح زیـر دارد: الـف : تقریبـاً در تمامـی مناطـق جنوبـی ، جنـوب شـرقی و شـماری از مناطـق داخلی تـر بـه ویـژه در حاشـیه ی کویـر ـ کـه زیسـتگاه نخـل اسـت ـ از واژه هـای مـغ ١، مـگ ٢، مـک ٣، مـخ ٤، مـچ و مـو اسـتفاده می شـود.
اکبرپـور، جعفـر (١٣٩٤)، گنجینـه ی گویش هـای ایرانـی (اسـتان مازنـدران ج ١ و ج ٢)، چـاپ اول ، تهـران : فرهنگسـتان زبـان و ادب فـارس و گـروه نشـر آثـار.
برجیـان ، حبیـب (١٣٩٤)، گنجینـه ی گویش هـای ایرانـی، (اسـتان اصفهـان )، ج ٢، چـاپ اول ، تهـران : فرهنگسـتان زبـان و ادب فـارس و گـروه نشـر آثـار.
سـبزعلی پور، جهاندوسـت (١٣٩٤)، گنجینـه ی گویش هـای ایرانـی، (تاتـی خلخـال )، چـاپ اول ، تهـران : فرهنگسـتان زبـان و ادب فـارس و گـروه نشـر آثار.
(١٣٨٣)، گنجینـه ی گویش شناسـی فـارس ، ج ١، چاپ اول ، تهران : فرهنگسـتان زبـان و ادب فـارس و گـروه نشـر آثـار.
(١٣٨٦)، گنجینـه ی گویش شناسـی فـارس ، ج ٤، چاپ اول ، تهران : فرهنگسـتان زبـان و ادب فـارس و گـروه نشـر آثـار.
(١٣٨٨)، گنجینـه ی گویش شناسـی فـارس ، ج ٥، چاپ اول ، تهران : فرهنگسـتان زبـان و ادب فـارس و گـروه نشـر آثـار.
(١٣٩٠)، گنجینـه ی گویش شناسـی فـارس ، ج ٦، چاپ اول ، تهران : فرهنگسـتان زبـان و ادب فـارس و گـروه نشـر آثـار.
(١٣٩٣)، گنجینـه ی گویش شناسـی فـارس ، ج ٧، چاپ اول ، تهران : فرهنگسـتان زبـان و ادب فـارس و گـروه نشـر آثـار.