چکیده:
هدف این مقاله بررسی مدیریت استراتژیک و اهمیت آن در رشد و ارتقای سازمانهای دولتی میباشد. نقش مدیریت در سازمانهای امروزی به ویژه اگر با رویکردی استراتژیک و برنامه محور همراه باشد از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این دنیای رقابتی، دیگر تمسک به شیوههای سنتی مدیریت پاسخگو نیست بلکه لازم است با داشتن چشماندازهایی وسیع وعمیق، و با استفاده از مدیرت استراتژی محور به دنبال تحقق رسالتهای سازمانها بود. از جمله سبکهای مدیریتی که میتواند در دنیای پرفراز و نشیب سازمان امروز به موفقیت سازمان کمک شایان کند، مدیریت استراتژیک است. سعی شده در این مقاله به برنامه ریزی استراتژیک و مزایای مدیریت استراتژیک پرداخته شود تا با دید موشکافانه به ابعاد مدیریت استراتژیک توجه شود. نوع مطالعه مروری تحلیلی و از نوع کتابخانهای بود. در این پژوهش مقالات و کتابهای مختلف مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت و برداشتهای محققین پژوهش حاضر در ان ثبت گردید. نتایج حاکی از آن است که مدیریت استراتژیک زمینهها و راهکارهای مناسبی را برای مدیران فراهم میکند و با تکیه بر ذهنی پویا، آینده نگر، جامع نگر و اقتضایی راهحل بسیاری از مسائل و مشکلات سازمانهای امروزی است. مدیریت استرتژیک ایم امکان رو ایجاد میکند تا مدیران با استفاده از روشهای منظمتر، معقولتر و منطقیتر راهها و استراتژیهای بهتری را برای بقای سازمانها در محیطهای پرشتاب کنونی تدوین نمایند.
خلاصه ماشینی:
(کريشنا و همکاران ، ١٣٩٦) ١٢٢ مديريت استراتژيک مديريت راهبردي يا مديريت استراتژيک يک تجزيه وتحليل در خصوص مسايل مهم سازمان ميباشد و توسط راهبران ارشد سازمان به نمايندگي از مالکان ، به منظور کنترل منابع در محيط هاي خارج از سازمان گرفته ميشود اين فرايند شامل مشخص کردن ماموريت ، چشم انداز، داراييهاي سازمان و توسعه برنامه ها و سياستهاي سازمان که به همه فعاليت هايي که براي رسيدن به آن خواهد شد نياز است .
(فردار و همکاران ، ٢٠١٧) مديريت استراتژيک و به ويژه برنامه ريزي استراتژيک يکي از ابزارهاي نويني است که در کشور ما چند سالي است به عنوان يک ابزار و رويکرد مديريتي خاص ، طرفداران بسيار زيادي در حوزه هاي کسب وکار، سازمان هاي دولتي و خصوصي پيدا کرده است و با توجه به رقابتي شدن بازارها و ظهور پارادايم مشتريمداري در کشورمان يک ابزار بسيار کاربردي در پيشروي سازمان ها به سمت اهدافشان تلقي ميشود.
اهميت برنامه ريزي استراتژيک آنقدر زياد شده که اغلب سازمان ها از آن به عنوان يک دارايي و نيز يک زيرساخت اصلي در سازمانشان ياد ميکنند و اين موضوع دور از انتظار هم نيست ، چرا که در حال حاضر سرنوشت يک سازمان به استراتژيهايي وابسته است که سازمان با در نظر گرفتن نقاط ضعف و قوت خود و تجزيه و تحليل محيطي که در آن فعاليت ميکند، آنها را تدوين و به سمت مقاصد خود حرکت ميکند.