چکیده:
فمینیسم اسلامی پیوند عمیقی با گفتمان نواندیشی دینی دارد. نواندیشی دینی با ورود به حوزة مسائل زنان، هم به ادبیات نظری این حوزه اعتبار علمی بخشید و هم خود امتداد اجتماعی بیشتری یافت. نواندیشی دینی نخست احساس تعلقی به مباحث زنان نداشت. جریانهای برابریخواهانه و فمینیستی ایرانی بهویژه مجلۀ زنان نقش برجستهای در فراهمسازی زمینههای ورود جریان نواندیشی دینی در مسئلهشدگی زنان داشتهاند. درواقع با ابتکار این مجله، نواندیشی دینی که شاید پیش از این دغدغۀ مسائل زنان را به صورت برجسته در کارنامۀ خود نداشت، وارد این میدان شد و به تولید ادبیات نظری در این حوزه پرداخت. از همین رو چهار چهرة اصلی جریان نواندیشی، یعنی محمد مجتهد شبستری، عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان و محسن کدیور که از دریچة بحثهای معرفتشناختی، کلامی و فقهی به مسئلهشدگی زنان پرداختهاند، انتخاب شدند و همة مصاحبهها و آثار منتشرشده از آنها و در رابطه با آنها در مجلة زنان از شمارة 57 یعنی از آبان 1378 و در وبسایتها تا سال 1396 به روش تحلیل محتوا و البته با رویکردی انتقادی مطالعه و واکاوی شد. نتایج پژوهش نشاندهندۀ چند مضمون مهم در گفتمان جریان نواندیشی دینی در رویارویی با مسئلهشدگی زنان است که عبارتاند از: عدالت عصری و امضایی بودن احکام اجتماعی (نزد شبستری)، عقل تاریخی و تکثر فهم از دین (نزد سروش)، فردگرایی اخلاقی و عقلانیت و معنویت (نزد ملکیان) و عدالت مساواتی و منفعت عقلانی (نزد کدیور).
Islamic feminism is deeply connected to the discourse of religious intellectualism. By entering the field of women's issues, religious intellectualism not only gave scientific credibility to the theoretical literature of this field but also found more social extension for itself. At first, it did not indicate a sense of belonging to women's issues. Iranian egalitarian and feminist currents, especially Women magazine, have played a prominent role in paving the way for the infiltration of religious intellectualism into women's issues. In fact, with the innovation of this magazine, religious intellectualism, which may not have been prominent in its work on women's issues before, entered this domain and began to produce theoretical literature in the foresaid field. Therefore, the four main figures of the modernist movement, namely Mohammad Mojtahed Shabestari, Abdolkarim Soroush, Mostafa Malekian and Mohsen Kadivar, who have dealt with the issue of women in the light of epistemological, theological and jurisprudential debates, were selected. Hence, all their published interviews and works as well as materials related to them in Women magazine from issue 57, November 1999 and on websites until 2017 were studied and analyzed by applying content analysis method and of course with a critical approach. The results of the research indicated some important themes in the discourse of intellectualism in dealing with women issues including: justice and the signatory condition of social rules (according to Shabestari), historical reason and plurality in understanding of religion (according to Soroush), moral individualism, rationality and spirituality (according to Malekian) and equal justice and intellectual benefit (according to Kadivar).
خلاصه ماشینی:
جـلال توکليـان (١٣٨٠) بـا بررسـي اجمـالي ديـدگاه نوانديشان ايراني از عهد قاجار به اين سو، آنها را به دو دسـتة نسـل اول (ميـرزا ملکـم خـان، آخوندزاده و ميرزا آقاخان) و نسل دوم (بازرگان بـه عنـوان مهـمتـرين نماينـدة فکـري ايـن نسل) تقسيم ميکند و بر اين نظر است کـه هرچنـد نـزد دسـتة نخسـت، موضـوع تحـول در حقوق زنان مسئلة مهمي فهم و با جديت پيگيري مـيشـده اسـت ؛ امـا دسـتة دوم اصـولا بـه مسئلة زنان باور نداشته است؛ بهويژه آنکه اهميت ندادن به مسـئلة زنـان بـه نسـلهـاي بعـدي نوانديشان منتقل شده و کمتر روشنفکر توليدکننده يا توزيعکنندة گفتماني را ميتوان يافـت که مسئلة زنان را جدي گرفته و به آن پرداخته باشد.
بنابراين ميتوان اين پرسش را طرح کـرد کـه اگـر برابري جنسيتي هدف نهايي دين اسلام بوده است، چرا نزد هـيچکـدام از امامـان شـيعي گـواه و شـاهدي بـر تغييـر احکام به نفع برابري ميان دو جنس به چشم نميخورد؟ ديگر اشکال وارد بر شبستري در ايـن بحـث آن اسـت کـه ايـن ادعا که پيامبر از ظلم زمانه به عدل زمانه حرکت کرده است، نهتنها موردپرسش اسـت، کـه درخـور انکـار اسـت؛ چراکه در عصر نزول قرآن که استمرار عصر جاهلي است، اقتضاي عدالت زمانه آن است که زن ارث نبـرد و مهريـه بـه پدر (سرپرست) زن داده شود، نه به خود او؛ بنابراين جعل احکامي مانند ارثبري زن و تعلق مهريه به خود او با عـدالت زمانه نيز ناسازگار است و صرفا بر اساس فهم ديگري از عدالت، يعني عدالت استحقاقي، قابل توضيح است.