چکیده:
نظام حقوقبشر به مثابه شاکله پرطمطراقی است که بنیان آن با هبوط بشر در ارض ناسوتی گذاشته شده و با مدد مبانی الهی، تعالیم مصلحان و مکاتب عقلی در بستر تاریخ، سیر حرکت تکوینی و تکاملی خود را میپیماید. این نظام تنومند حاصل مجاهدتهای بیشماری است که بانیان آن با تمسک به روح مبانی تعالیم وحیانی، مکتب حقوق طبیعی و همچنین مفاهیم عدالت و کرامت، برای قوام و استمرارش بذل جان نمودهاند. از منظر ماهیت فلسفی، حقوقبشر به عنوان یک مفهوم کلی در شمار معقولات ثانویه فلسفی است. نوشتار حاضر، حاصل تلاشی برای ایجاد بستری جهت طرح مبانی و منویات نظام حقوقبشر و نظریه حرکت جوهریه ملاصدرا برای نیل به ادراک مناسبات مشترک فیمابین آنها است. نظریه حرکت جوهریه بیانگر نو شوندگی دمادم وجود جوهر و صیرورت دائمی نهاد هستی به سوی تجرد و فعلیت محض است. اما چرایی تقریب این دو منظومه فکری، ابتنای آنها بر ارکان عالم امکان یعنی انسان و طبیعت پیرامون آن است. از سویی دیگر، این دو حوزه فکری در عامالشمولیت، تبعیضناپذیری، استدراجی، استکمالی و ابتنای بر مبانی عقلانی و برهانی، وحدتنظر و مبانی داشته و دوئیت ماهوی بین آنها نیست. در هردوی این حوزههای اندیشهورزی، مبداء حرکت، ماده اولی عالم امکان (هیولی) همان ماده نامتعین است و منتها نیز، فعلیت و تجرد محض یعنی تحقق مقاصد متعالیه آرمانی است. در حکمت متعالیه صدرای شیرازی، نظریهای به نام «لبس بعد از لبس» (پوشیدنی پس از پوشیدن) وجود دارد که بیانگر آن است که صورت و ماده یک موجود، در قوس صعود، ماده صورتی دیگر میشود. با مداقه در نظام حقوقبشر بهخصوص ساختار آن، میتوان مسیر این نظریه را نیز مشاهده نمود؛ به طوری که انعقاد کنوانسیون های بینالمللی پس از صدور اعلامیه های غیرالزامآور در همان موضوعات، بدون اینکه خللی به اعتبار اعلامیههای موجود وارد کند، خود دلالتی بر التباس دیگری دارد که به عنوان مثال میتوان به انعقاد میثاقین بینالمللی (۱۹۶۶) پس از صدور اعلامیه حقوقبشر(۱۹۴۸) یا به انعقاد کنوانسیون حقوق کودک (۱۹۸۹) پس از صدور اعلامیه حقوق کودک(۱۹۵۹) اشاره کرد.
The human rights system is a prominent structure that it’s foundation
was laid with the descent of human being to the earthen world,and with
the help of divine bases ,the teachings of righters and rational schools in
the length of history is created and it’s moving towards evolution. This
sturdy system is in the result of the countless struggles of it’s founders
that with the help of the sprit of the bases of revelatory teachings ,school
of natural law and the concept of justice and dignity ,have sacrificed
their lives for it’s stability. From the point of view of philosophical
nature ,human rights as a universal concept is among the philosophical
secondary intelligible. The present article is the result of an attempt to
make a context for the design of principles and goals of human rights
system and the theory of substantial motion to achieve a common
understandings between them. This theory expresses the continuous
renewal of the existence of substance and permanent becoming (devenire
in Latin) of the entity of the universe towards abstraction and pure
actuality. The reason for approximation of these two systems of thought
is that they are based on the elements of the universe of possibility
,namely man and the nature around it. On the other hand,these two
areas of thought in universality, graduality , perfectionism, intensifying,
wishing excellence, and basing on rationality are unanimous. In both
fields of thought ,the origin of motion is the first matter(primal matter)
of the material world, that is , the indeterminate matter,and the end is
pure actuality and abstraction so the actualization of ideal transcendent
goals. In mulla sadra’s transcendental theosophy ,there is a theory called
“lobs after lobs” which states that the form and matter of one being
خلاصه ماشینی:
با مداقه در نظام حقوقبشر بهخصوص ساختار آن، میتوان مسیر این نظریه را نیز مشاهده نمود؛ به طوری که انعقاد کنوانسیون های بینالمللی پس از صدور اعلامیه های غیرالزامآور در همان موضوعات، بدون اینکه خللی به اعتبار اعلامیههای موجود وارد کند، خود دلالتی بر التباس دیگری دارد که به عنوان مثال میتوان به انعقاد میثاقین بینالمللی (۱۹۶۶) پس از صدور اعلامیه حقوقبشر(۱۹۴۸) یا به انعقاد کنوانسیون حقوق کودک (۱۹۸۹) پس از صدور اعلامیه حقوق کودک(۱۹۵۹) اشاره کرد.
حال در نوشتار حاضر، سعی بر آن است که شاید برای نخستین بار در تقریرات رایج در حوزه حقوق و فلسفه، مقولهای حقوقی با نظریهای فلسفی-اسلامی، یعنی نظام حقوقبشر و نظریه حرکت جوهریه صدرای شیرازی، در یک متن واحد مورد تدقیق قرار گرفته و مناسبات فیمابین آنها ایضاح گردد.
به عبارت دیگر، هدف اصلی از تحریر این سطور، تبیین نظام عامالشمول حقوقبشر بر مبنای نظریه حرکت جوهری است، چرا که براین باوریم که بن مایه و مبداء هر دو منظومه فکری در حال سیلانیت و صیرورت مستمر، Kalki.
با انطباق هریک از این مقولات مذکوره در نظام فکری حرکت جوهریه با ارکان نظام حقوقبشر، میتوانیم به چنین قرابت وثیقی نیز نائل آییم؛ چرا که نظام حقوقبشر در کلیت و اساس خود، مبتنیبر عوالم عالم ماده یعنی انسان و طبیعت بوده و با اتکا بر مبانی عقلانی، برهانی و اخلاقی و با دیدگاهی عامالشمول و تبعیضناپذیر، حرکتی تدریجی، تکاملی و اشتدادی بهسوی فعلیت و کمال که همانا تحقق عدالت، برابری و امنیت در جهان است، دارد.