چکیده:
فرضیۀ سلطهشناسی عاشق و معشوق بر یکدیگر، برآیند رویکرد جامعهشناختی نظریهپردازی مانند جورج لوکاچ، پییر بوردیو و تئودور آدورنو در مقولۀ عشق است. در این مقاله، بنا براین است که از طریق خوانش عناصر جامعهشناختی ذیربط با عشق، به وضعیت سلطه، علل و پیامدهای آن در عاشقانگی لیلی و مجنون نظامیگنجوی بپردازیم. روش تحقیق توصیفی-تحلیلی است، این تحقیق آشکار ساخت که عشق با جدال دیگرخواهی دو کودک تا نوجوانی و جوانی، در جغرافیایی صورت گرفته و عینیات، ذهنیات و عادتوارهها و پایگاه اجتماعی، بر سلسله مراتب رفتاری عشاق حاکم گشته است، نه ارادۀ آنها وحدت جمع و سلطه-؛ در تفکر عشاق رسوخ کرده و همبستگیهای مردمی با لیلی و مجنون، نتوانسته است از پس نظام قبیلگی برآید. جامعهشناختی رفتار آنها نشانداد که سلطۀ مردانه به عنوان یک افزوده و متغیر، گهگاه لیلی را سلطهپذیر کرده اما نیروی معشوقگی در اغلب اوقات تعادل سلطه را به نفع لیلی بر هم زدهاست و در نهایت عینیات و ذهنیات جامعه، متغیر فعال و طبقاتی دیگری را به نام ابن سلام وارد داستان کرده تا عشق ناکام، که دلخواه ذهنیات جامعه است سوزناک و اثرگذارتر بر فضای داستان سیطره یابد.
The premise of lover and lover dominance over each other is the result of a sociological approach of theorists such as George Lukach, Pierre Bourdieu and Theodore Adorno in the category of love. In this paper, through reading the relevant sociological elements with love, we can address the status of domination, its causes and consequences in the love of Leily u Majnun Neziganjoy. The research method is descriptive-analytical, the research revealed that love was carried out by the conflict of dokodak otherness until adolescence and youth, in a geographical way that the objects, minds, habits and social base dominated the behavioral hierarchy of lovers, not their will. Unity of pluralism and domination has permeated the thinking of lovers and social solidarity with Leily and Majnun has not been able to cope with the system of tarigi. The sociology of their behavior showed that the male dominance, as an addition and variable, has occasionally dominated Leily, but the force of mistress has often disturbed the balance of domination in Lily's favor, and ultimately the objects and minds of society have entered another active and class variable, ibn Salam, into the story so that failed love, which is desired by the minds of the Stonak society and more influential in the space of the story.
خلاصه ماشینی:
اين تحقيق بر آن است که با رويکرد به مقولۀ عشق « انساني ـ اجتماعي»، به اين مهم بپردازد و بنا دارد به اين پرسش ها پاسخ دهد که : راز ماندگاري داستان ليلي و مجنون در اذهان جامعه چيست ؟ چرا عاشق و معشوق در منظومۀ ليلي و مجنون نظامي گنجوي جايگاه ثابتي ندارند؟ چرا به جاي اينکه معشوق بر عاشق سلطه داشته باشد گه گاه عاشق بر معشوق سلطه مييابد از منظر جامعه شناسي چه عواملي موجب اين نوسان سلطه شده است ؟ و چه رابطه اي ميان ماندگاري اثر با ذائقۀ فرهنگي جامعه و نوسان سلطه وجود دارد؟ در اين پژوهش «وانمايي، تبيين و تحليل نوسان سلطۀ عشق در منظومۀ غنايي ليلي و مجنون نظامي گنجوي، واکاوي اثرگذاري پايگاه طبقاتي بر فرايند سلطۀ در منظومه هاي پيش ياد و سوژگي(ذهنيت ) و ابژگي (عينيت ) عاشق و معشوق به بوتۀ نقد ميآيد.
مريم رستمي(١٣٨٩) در پايان نامه کارشناسي ارشد خود، با عنوان بررسي خسرو و شيرين و ليلي و مجنون نظامي از ديدگاه جامعه شناسي،که با راهنمايي مهردخت فاطمه برومند به دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مرکزي، دانشکده ادبيات و علوم انساني ارائه شده است شخصيت هاي اين دو منظومه را با رويکرد جامعه شناختي از منظر ارزش هاي اجتماعي، کنش هاي اجتماعي، مهارت هاي اجتماعي، تشريفات و مناسک اجتماعي، سوگيري اجتماعي و کنترل هاي اجتماعي طبقه بندي شده با استناد به شواهد شعري بررسي کرده و نتيجه گيري کرده است که از منظر درون مايه هاي اجتماعي شخصيت هاي شيرين و ليلي وجه تمايز فراوان و وجه اشتراک معدود دارند که در عنوان کلي که بررسي جامعه شناسي اثر است اندکي نزديک به تحقيق به پژوهش نگارنده است اما از لحاظ درون مايگي تفاوت دارد؛ چرا که سلطۀ عاشق ، سلطه پذيري معشوق و کنش گري شخصيت ها را از نظر انديشگي نقد که موضوع اين تحقيق است موضوع کانوني پژوهش وي نبوده است و تحقيق تطبيقي ايشان با تحقيق حاضر تفاوت اساسي دارد.