چکیده:
روشنفکری، حرکتی است در شکاف سنت و مدرنیته و از ایجاد شکاف و تزلزل میان این دو جهان است که اساساً زاده شده است. اندیشه روشنفکری و اصولگرایی شهید مطهری، از درون سنت دینی حاکم بر عامه مردم، نشأت گرفت که در نهایت باعث بروز حرکتهای عملی در تداوم انقلاب شد. روش تحقیق، بهصورت تحلیلی-توصیفی و تجزیهوتحلیل اطلاعات در قالب کیفی بوده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد که مبانی و ماهیت تفکر اسپرینگر، از محیطی لیبرال و رادیکال نشأت گرفته که در تضاد نسبی با تفکر مطهری است که از محیطی نیمه سنتی و مذهبی؛ متبلور شده است؛ از اینرو ماهیت آن نمیتواند در قالب الگوی اسپرینگر بهصورت کامل، تعریف و تفسیر گردد. نتیجه تحقیق نیز نشان میدهد که بهدلیل ماهیت پلورالیسم ارزشی اندیشههای اسپرینگر در مفاهیمی مثل آزادی، دموکراسی، تطبیق نظریات مطهری در قالب الگوی اسپرینگر، بهصورت ناقص قابل اعمال است.کلید واژگان: شهید مطهری، توماس اسپریگنز، آزادی، ولایتفقیه.
Intellectualism is a movement in the gap between tradition and modernity, and it is born of the gap and instability created between these two worlds. Martyr Motahhari's intellectual and fundamentalist thought originated from the ruling religious tradition of the people, which eventually led to practical movements in the continuation of the revolution. The research method is analytical-descriptive and the analysis of information is qualitative. The research findings show that the basics and nature of Springer's thinking originated from a liberal and radical environment, which is in relative contrast with the pure thinking that is from a semi-traditional and religious environment; Crystallized; Therefore, its nature can not be fully defined and interpreted in the form of a Springer model. The result of the research also shows that due to the nature of value pluralism of Springer's ideas in concepts such as freedom, democracy, application of Motahhari theories in the form of Springer's model, it is incompletely applicable.
خلاصه ماشینی:
بنابراين مباني و ماهيت انديشه هاي مطهري، بايستي باتوجه به ماهيت الگوي اسپرينگر به نحوي تبيين گردد که کمترين تعارض را بتوان تصور نمود؛ باوجوداين تعارض هاي ماهيتي آن غيرقابل انکار است که در اين مقاله باتوجه به اين تعارض ها؛ اين سؤال ها مطرح ميگردد: تعارض هاي ماهيتي و مبنايي نظريه هاي مطهري در قالب الگوي اسپرينگر، چگونه است ؟ علت اين تعارض ها چيست ؟ ٢- نقد الگو و انديشه هاي اسپريگنز اسپريگنز، انديشه ي سياسي را نه به مثابه ي امري ذهني، که در مقام امر واقع بررسي ميکند؛ بدين معنا که به جاي آنکه در پژوهش خويش به منطق بازسازي شده متکي باشد - که در آن خود انديشه ي متفکر نقطه ي عزيمت انگاشته مي شود - از منطق دروني انديشه بهره مي گيرد و تلاش ميکند تا با گام نهادن در جاي پاي متفکر سياسي، چگونگي انسجام اين انديشه را تبيين نمايد و در نتيجه تأکيد ميکند که : «پژوهشگر از جايي شروع ميکند که متفکر خود آغاز کرده است ، نه از نتيجه و نه از پرسش هاي انتزاعي؛ بلکه احساس مشخص سردرگمي و حيرتي که در ابتدا نظريه پرداز را به تفکر واداشته است » (اسپريگنز، ١٣٧٧: ٣٨).
٤- نتيجه گيري اسپرينگر، نه تنها در به کارگيري الگوي روان درماني در درک انديشه هاي سياسي مصر است ، بلکه اساساً آن را عنصر وجودي در فهم هر نظريه ي سياسي مي انگارد و به جاي آنکه به دنبال درک بحران موجود در اجتماع - از منظر اجتماعي و تاريخي - باشد؛ بحران را در درون متفکر جست وجو ميکند که البته خود متفکر آن را ناشي از امري اجتماعي مي بيند که اين مسأله در مورد شهيد مطهري، نتايج متفاوتي دربردارد.