چکیده:
در جریان نا آرامی های برخی از افاغنه قندهار در دوره شاه سلطان حسین صفوی(1135-1105) و تسلط این گروه بر اصفهان عاملان سیستانی دولت صفوی در کرمان، قندهار، سیستان، تون و طبس در واکنش این جریان به تقابل و تعامل یا افاغنه بر آمدند.فرض اصلی این است که پراکندگی عاملان سیستانی در ایران و همجواری قندهار و سیستان، برخورد میان این دو گروه را غیر قابل اجتناب می کرد. سوال مهم در این مقاله که به آن پاسخ داده می شود این است که این عاملان چه کسانی بودند؟ ودیگر اینکه تقابلات و تعاملات آنها چه تاثیری در کیفیت و کمیت توان نظامی افاغنه داشت؟ در این مقاله که با استفاده از دادههای تاریخی و با بهره گیری از روش تحلیلی- توصیفی آماده شده به این نتیجه می رسیم که این عاملان در صورت مدیریت صحیح توسط صفویان و اقدامات عاقلانه تر می توانستند از سقوط پایتخت جلوگیری کنند.کلید واژه: افغان، کیانیان سیستان، صفویه، قندهار
AbstractDuring the unrest of some Afghans in Kandahar during the reign of Shah Sultan Hussein Safavid (1135-1105) and the dominance of this group over Isfahan, the Sistani agents of the Safavid government in Kerman, Kandahar, Sistan, Tun and Tabas in response to this confrontation and interaction or Afghans They came out.The main assumption is that the dispersal of Sistani agents in Iran and the proximity of Kandahar and Sistan made the clash between the two groups inevitable. The important question to be answered in this article is who were the perpetrators? And what effect did their confrontations and interactions have on the quality and quantity of Afghan military power? In this article, which is prepared using historical data and using analytical-descriptive method, we come to the conclusion that these agents could have prevented the fall of the capital if it was managed properly by the Safavids and wiser measures.Keywords: Afghan, Kianian Sistan, Safavid, Kandahar
خلاصه ماشینی:
٤گروه تاريخ ، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامي، نجف آباد، ايران مقدمه ناارامي هاي قندهار در دوره شاه سلطان حسين صفوي(١١٠٥-١١٣٥)توسط ميرويس قلجايي و سپس فرزندش محمود و شورش ابداليان در هرات و افغانستان فعلي باعث شد تا عمدتا خراسان و سيستان تحت تاثير آن قرار گيرد.
از اين رو در اين مقاله در ابتدا نگاهي کوتاه به اوضاع سيستان ، خراسان و قندهار در اواخر عصر صفوي مي کنيم و سپس در بخش اصلي آن به عملکرد چهار تن از عاملان سيستاني ولايات ايران به نامهاي ملک جعفرخان و پسرش ملک اسدالله خان و نيز دو برادرزاده اش ملک حسين خان و ملک محمود پسران ملک فتحعلي در برابر تحرکات اين گروه از افاغنه ميپردازيم و علت کنار آمدن ملک محمود با محمود افغان علي رغم تفاوت مذهبي اين دو گروه بررسي ميشود.
ملک حسين مدتي حکومت سيستان را در دست داشت اما ملک اسدالله پسر ملک جعفرخان با حضور در دربار صفوي موفق گرديد تا منشور حکومت سيستان ولايات اطراف را از شاه سلطان حسين صوي اخذ کند (صبوري، ١٣٨٦: ٢٤١ و ١٩٨) در آستانه حملات محمود افغان به غرب ايران و در ١١٢٩/١٧٠٤ شاه سلطان حسين امر ايالت کرمان را به محمدقلي خان گرجي تفويض کرده و از آنجايي که وي در صغر سن به سر ميبرد محمد حسين خان سيستاني به نيابت ايالت منصوب «که به محاکمه ناس متوجه شده و در امور ديواني و ساير امور مربي بندگان خان والاشان معظم اليه باشد.