خلاصه ماشینی:
"آنچه در مقالهی حاضر میخوانید، داستانی بودایی و مقایسهی آن با حکایتی از سعدی در باب اول گلستان است که نخست چهل و پنج سال پیش در امریکا به وسیلهی لیو رستن Leo Rasten ترجمه شده و به چاپ رسیده است.
اما تنها یک مرد دانا که رنج خاطر وی دریافته بود،گفت:«در سراسر جهان،تنها یکیست که از اینگونه معجز تواند کرد،او داناترین کس است و بر سر کوه مسکن گزیده،به نزدیک او رو و زندگی فرزند خویشتن را از وی بخواه.
» زن جوان بر فراز کوه رفت و در برابر مرد دانا ایستاد و به لابه گفت:«ای بودا!
» زن جوان جانی گرفت،با شتاب از کوه فرود آمد و در شهر رفت، در نخستین خانه گفت:«بودا میفرماید از خانهیی که مرگ هرگز در آنجا شناخته نیست،دانهی خردلی برای او برم.
» و این است آنچه بودا با وی گفت: «در سراسر جهان بشری و در سراسر جهان خدایان،این تنها قانون است: همه چیز ناپایدار است!»(ترجمه از:ا."