چکیده:
ما و جهانمان در آخرین مرحله هیچانگاری گیر افتادهایم و امرِ قابل توجه، تداوم این وضعیت است چنانکه مشخص نیست این وضعیت تا کی ادامه خواهد داشت. مساله مقاله حاضر درک هیچانگاری است بهمنظور فراهم آوردن امکان اندیشیدن به شرایط رهایی و خلاصی از آن. در این مقاله متمرکز خواهیم بود بر تفسیر دلوز از نیچه درخصوص مفهوم هیچانگاری. به این منظور باید مسیر اصلی استدلال دلوز درخصوص سنخهای مختلف هیچانگاری را درک کنیم که سه شکل است: نهگو، واکنشگرانه و بیکنشانه. درک این سه شکل، بهویژه واپسین شکل آن؛ یعنی وضعیتی که در آن زندگی میکنیم. پس از آن تلاش خواهد شد که ابعاد عاطفی این مفهوم با رجوع به سینمای بلا تار به خواننده انتقال داده شود. به این منظور که ضرورت رهایی از هیچانگاری موجود در وضعیت به شکل عاطفی احساس شود. در این نقطه از استدلال شرایط فراهم میشود برای اندیشیدن به گام بعد و این امر با درک تمایز واپسن مرحله هیچانگاری و شرایط رهایی از آن ممکن خواهد شد. به منظور درک تمایز این دو وضعیت و در نهایت درک شرط رهایی از هیچانگاری، تمایز میان دو مفهوم انهدام بیکنشانه و ویرانگری کنشگرانه مورد توجه قرار میگیرد. برای درک تمایز این دو مفهوم نیچهای-دلوزی نیز از تمایز دو مفهوم خسته و فرسوده که دلوز در شرح بکت مطرح میکند، بهره خواهیم برد. از اینرو، مسیر مقاله به این صورت خواهد بود: تحلیل اَشکال هیچانگاری: 1- نهگو، 2- واکنشگرانه، 3- بیکنشانه و 4- شرط رهایی از هیچانگاری.
We and our world are caught in the last period of nihilism. The remarkable point is the durability of this situation, and that the time for the end of this situation is unclear. The concern of this article is understanding the nihilism, especially its last kind, understanding of the nihilism in order to provide the possibility of the thinking about the conditions of the liberation from that. For this purpose, we should understand three kinds of nihilism: negative, reactive, and passive; Understanding these three kinds, especially its last kind, which is the property of the present situation. For the explanation of this step of nihilism, we will resort to a Nietzschean-Deleuzian concept and then try to transmit the affective aspect of this concept to the reader in order for the necessity of the liberation from our nihilistic situation to be sensed affectively. At this point of the analysis, the argument is ready for thinking to the next step, which proceeds by understanding the distinction between the last step of nihilism and the condition of liberation from that. Therefore, the trajectory of the article is like this: explanation of kinds of nihilism: 1) negative. 2) reactive. 3) passive. 4) and the liberation from nihilism.
خلاصه ماشینی:
تبيين اشکال هيچ انگاري و شرط رهايي از آن در انديشه نيچه -دلوز داود معظمي گودرزي ١ * دانشجوي دکتري فلسفه هنر، دانشگاه علامه طباطبائي ، تهران ، ايران احمدعلي حيدري استاد فلسفه ، دانشگاه علامه طباطبائي ، تهران ، ايران چکيده ما و جهان مان در آخرين مرحله هيچ انگاري گير افتاده ايم و امر قابل توجه ، تداوم اين وضعيت است چنانکه مشخص نيست اين وضعيت تا کي ادامه خواهد داشت .
به اين منظور بايد مسير اصلي استدلال دلوز درخصوص سنخ هاي مختلف هيچ انگاري را درک کنيم که سه شکل است : نه گو، واکنش گرانه و بي کنشانه .
براي نمونه در تعدادي از نوشته هاي کوتاه دلوز در Desert Islands در Nomad Thought در مجموعه The New Nietzsche که با عنوان انديشه ايلياتي در کتاب سرگشتگي نشانه ها نيز ترجمه شده است .
در حقيقت براي پيروزي ارزش هاي برين و خواست نيستي بايد ائتلاف و «همدستي»اي شکل گيرد، ميان خواست نيستي و نيروهاي واکنش گر و اين نسبت همدستي ويژگي منحصربه فرد نخستين شکل از هيچ انگاري است .
وقتي از همدستي صحبت ميشود، «همدستي بنيادين » «(نه يگانگي، بلکه همدستي)» (همان ) با اينکه تاکيد ويژه بر قرابت است ، قرابت ميان نيروهاي واکنش گر و خواست نيستي، اما در عين حال اين نکته را نيز با خود به همراه دارد که با وجود پيوند بسيار عميق ، آيا اين امکان وجود دارد که اين پيوند و همدستي به گسست منتهي شود و در آن نيروهاي واکنش گر جدا از خواست نيستي به مسيرشان ادامه دهند؟ پاسخ به اين پرسش ما را وارد دومين مرحله از هيچ انگاري ميکند.