چکیده:
جامعه و سیاستِ ایرانِ زمانِ قاجار بیمار بود و درمانِ آن ناگزیر مینمود؛ ازهمینرو، بسیاری چارهی کار را در پویشی سیاسی و اجتماعیِ ژرف و دگرگونساز میدیدند. پبروِ چنین نگاهی، انقلابِ مشروطه آغاز شد که البته ناکام ماند. از پیِ این شکست، گفتمانی شیرازه بست که «باستانگرایی» نام دارد. برجستهترینِ شالودهریزانِ آن عارفِ قزوینی، میرزاده عشقی، ابراهیمِ پورداود، مشفقِ کاظمی، کاظمزاده ایرانشهر، صادقِ هدایت و محمودِ افشار هستند. آنان در کنشهای اندیشهای و زبانیِ خود بر این گزاره پای فشردند که با گرویدن به آرمانشهرِ باستان میتوان روانی تازه به پیکرهی بیجانِ ایران بخشید و آن را از نو آراست. پیروِ بازنماییهای فراوانِ این گفتار، باستانگرایی در زمانِ پهلوی فراتر از دیگر گفتمانها نشست و معنایی نوین به زیستمندیِ ایرانیان داد. ازآنجاییکه بررسیِ چهارچوبمندِ «چگونگیِ» برآییِ این گفتمان چندان در دستورِ کارِ پژوهشی نهاده نشده است؛ بنابراین، نوشتارِ کنونی میکوشد، با بهرهگیری از الگوی نظریِ اسپریگنز و تکنیکِ «تحلیلِ محتوای کیفی»، به این کاستیِ پژوهشی و پرسش پاسخ دهد که: «گفتمانِ باستانگراییِ پسامشروطه چگونه سربرآورد؟» یافتهها نشان میدهد که این گفتمان برآیندِ کوششهای شناختیِ اندیشمندان است و از دلِ فرآیندهای شناختیِ چندلایه - چون آگاهی یافتن از نابسامانیهای ایران، شناخت ریشهی آنها، جستوجوی آرمانشهر و سنجش و گزینشِ راهکارهای رهاییبخش - سربرآورد.
The society and politics of Iran during the Qajar era were sick and its treatment seemed inevitable; Therefore, many saw the solution in a profound and transformative political and social campaign. Due to such a view, the constitutional revolution commenced, which of course failed. As a result of this failure, a discourse called "archaism" was formed. The most prominent founders of it are Aref Qazvini, Mirzadeh Eshghi, Ebrahim Pordavoud, Moshfeq Kazemi, Kazemzadeh Iranshahr, Sadegh Hedayat, and Mahmoud Afshar. In their intellectual and speech acts, they emphasized the proposition that by converting to the ancient utopia, one can give a new soul to the lifeless body of Iran and the past glory of Iran could be revived. Following the many representations of this speech, archaism led to dominate over other discourses in the Pahlavi era and give a new meaning to the Iranians' lifeworld. Since the framework investigation of the "how" of the emergence of this discourse has not been included in the research agenda; Therefore, the current study tries to answer the question, "How did the discourse of post-constitutional archaism emerge?", by using Spragens' theoretical model and "qualitative content analysis" technique. The findings show that this discourse is the result of the cognitive efforts of intellectuals and emerges from the heart of multi-layered cognitive processes - such as being aware of Iran's instabilities, recognizing their roots, searching for a utopia, and evaluating and selecting liberating solutions.
خلاصه ماشینی:
ازآنجـاييکـه بررسـي چهارچوب مند «چگونگي» برآيي اين گفتمـان چنـدان در دسـتور کـار پژوهشـي نهـاده نشـده اسـت ؛ بنابراين ، نوشتار کنوني ميکوشد، با بهره گيري از الگوي نظري اسـپريگنز و تکنيـک «تحليـل محتـواي کيفي»، به اين کاستي پژوهشي و پرسش پاسخ دهد که : «گفتمـان باسـتان گرايـي پسامشـروطه چگونـه سربرآورد؟» يافته ها نشان ميدهد که اين گفتمان برآيند کوشش هاي شـناختي انديشـمندان اسـت و از دل فرآيندهاي شناختي چندلايه - چون آگاهي يافتن از نابسامانيهاي ايران ، شـناخت ريشـه ي آن هـا، جست وجوي آرمان شهر و سنجش و گزينش راه کارهاي رهاييبخش - سربرآورد.
الف - پيشينه ي پژوهش پژوهش هاي بسياري درباره ي گفتمان باستان گرايي نگاشته شده است که از ميـان آن هـا مـيتـوان نمونه هاي زير را برشمرد: نواصري (١٣٩٨)، در کتاب «ناسيوناليسم نژادي در تاريخ معاصر ايران » از گونه هاي مليگرايـي و ريشه هاي انديشگاني و سياسي آن ها و برآيي مليگرايي نـژادي در ايـران و عناصـر سـازنده ي آن در جامعه ي ايراني سخن ميراند و بر اين باور است که مليگرايي نژادي در ايـران از سـال هـاي پايـاني سده ي ١٩ ميان روشن انديشان رواج يافت و در زمان پهلوي چيره گشت و پس از انقلاب بـه کنـاري نهاده شد.
پيرو اين پرسش ها، انديشمند به بازنمايي آرمان شـهر يـا جامعه اي آرماني ميپردازد تا مگر به ياري آن سامان سياسي را از نـو بسـازد؛ بنـابراين ، آرمـان جـويي گونه اي گذار از «هست ها» به «بايدها» و البته روان درمانگر است و براي انديشـمندان و مردمـي کـه از تازش ها و گزش هاي زمانه به ستوه آمدند، اميد ميآورد؛ زيرا نويد آينده اي درخشان ميدهد؛ زينسـان ، يافتن راه هايي براي آوردن آرمان شهر از جهان پندار به جهان پديدار بايسته ميگردد.