چکیده:
قدمای متکلمان موضوع علم کلام را مانند حکمت الهی و عرفان موجود بما هو موجود میدانند. درمقابل نظر متقدمان، مفاهیم دیگری نیز بهعنوان موضوع علم کلام مطرح گشته که از جملۀ آنها، ذات و صفات الهی است. ایدۀ ذات از برخی متکلمان اهل سنت مانند قاضی ارموی و نیز ایدۀ ذات به ضمیمۀ ممکنات از صاحب کتاب الصحائف فی علم الکلام در مقدمۀ سودمند اثر گرانسنگ شوارق الالهام گزارش شده است. این نوشتار با روش توصیفی-تحلیلی، با محوریت مقدمۀ شوارق در اصل به تبیین، تحلیل و تقویت بنیان دیدگاه مذکور میپردازد تا اشکالاتی که بر آن وارد ساختهاند، از اساس مندفع گردد. همچنین پژوهش حاضر در صدد جمع میان این دیدگاه با نظر قدما و درنهایت، بیان همسویی مباحث علم کلام با مسائل علم الهی و علم عرفان در سطوح متفاوت است و این هر دو، از فروع و نتایج پژوهش خواهد بود.
Early scholars of kalam (Islamic theology) believed that the subject-matter of kalam was the same as that of Islamic philosophy and mysticism: being qua being. In contrast to this, other notions have also been proposed as subject-matters of kalam, including the divine essence and attributes. The idea of essence was proposed by some Sunni theologians such as Qadi al-Urmawi, and the idea of essence plus possible beings as subject-matters of kalam was reported by the author of al-Sahaʾif fi ʿilm al-kalam in his introduction to the precious work Shawariq al-ilham. In this article, I adopt a descriptive-analytic method and draw on the introduction to Shawariq al-ilham to account for, analyze, and support this view and to replies to objections raised against it. Moreover, as corollaries of the research, I aim to reconcile the view with that of the early theologians, and finally, show that issues of Islamic theology are in harmony with issues of Islamic philosophy and mysticism at different levels.
خلاصه ماشینی:
درمقابل قول قدمای متکلمان، برخی از متأخران ایشان مانند قاضی تاجالدین ارموی شافعی مؤلف کتاب الحاصل من المحصول لفخرالدین الرازی، موضوع کلام را ذات خداوند دانسته و شمسالدین محمد سمرقندی از متکلمان اهل سنت، مؤلف کتاب الصحائف فی علم الکلام، ذوات ممکنات را از جهت احتیاج به خدا نیز به موضوع افزوده است (نک: التفتازانی، بیتا، صص 12 -13؛ لاهیجی، بیتا، ج1، صص 7-11).
تعریف علم معمولاً با اشاره به مسائل علم صورت میگیرد، چنانکه این مطلب از نگاه به تعاریف علوم ادبی مانند لغت، صرف، نحو، معانی، بیان و بدیع پیداست؛ بهعنوان نمونه، لاهیجی در گوهر مراد با توجه به دیدگاهی که موضوع کلام را موجود بما هو موجود میداند، علم کلام را چنین تعریف نموده است: «علم به احوال موجودات بر نهج قوانین شرع» و این تعریف را به متأخرین نسبت داده است (لاهیجی، بیتا، ج1، ص 20) و اما کسانی که به نظر ابن خلدون قائلند، علم کلام را به علمی که دربارۀ اصول دین - یا اصول عقاید - بحث میکند، تعریف کردهاند (مطهری، 1385، ص 164).
در این خصوص، افزون بر آن چه تفتازانی از شرح صحائف دریافته بود، این نکته نیز لازم به ذکر است که ممکنات از جهت وجودشان به خداوند اضافه و استناد دارند و از این جهت چیزی جز وجود نیستند تا در مقابل ذات محسوب گردند و موضوع هر حکمی که قرار گیرند آن حکم، از عوارض وجود یا موجود خواهد بود و میتواند بهعنوان مسئلهای از مسائل کلام، علم الهی و عرفان قابل طرح باشد.