چکیده:
از آنجا که درک عمیق و باور به آزادی اگزیستانسیال در مکتب اگزیستانسیالیسم مقدمة خروج از زندگی عاریتی و قبول مسئولیت تألیف انسان توسط خود و زندگی اصیلانه است، توجه به مقولة آزادی جایگاه خاصی در میان متفکران اگزیستانسیالیست دارد.
اروین یالوم ــ رواندرمانگر اگزیستانسیالیست ــ آزادی را مهمترین اضطراب وجودی انسان میداند و معتقد است باور به آزادی اولین پلة ایجاد تغییر در فرد و مقدمة هدف نهایی رواندرمانی است. باور به «آزادی اگزیستانسیال» یا «وجودی» از طریق لمس بیپایگی و پرتابشدگی انسان در جهان عاری از معنا صورت میگیرد و با این مقدمه، خداباوری مانعی در ایجاد چنین مواجهای است.
عین القضات همدانی با مقدمات دیگری چون درک تعلیق و بیپایگی در مواجهه تنها و مستقیم با هستی و قبول مسئولیت درک هستی بر پایة دریافتهای شخصی، با آزادی وجودی مواجه شد، شیوة زیست او نشان میدهد به مسئولیت ناشی از آزادی پی برده و آن را در عمل پیاده کرده است. از منظر او آزادی مطلق نیست و انسان به تمام مسئول چیستی خود است، نه به این دلیل که در جهان بدون معنا پرتاب شده است بلکه از آن جهت که مسئول و آزاد خلق شده است.
خلاصه ماشینی:
آزادي اگزيستانسيال از منظر اروين يالوم و عين القضات همداني سيد محمود يوسف ثاني ۱ بنفشه رضايي نيارکي ۲ چکيده از آنجا که درک عميق و باور به آزادي اگزيستانسيال در مکتب اگزيستانسياليسم مقدمۀ خروج از زندگي عاريتي و قبول مسئوليت تأليف انسان توسط خود و زندگي اصيلانه است ، توجه به مقولۀ آزادي جايگاه خاصي در ميان متفکران اگزيستانسياليست دارد.
درک عميق آزادي راه فرار از مســئوليت را بر انسان مي بندد، اين مسئوليت مي تواند ابعاد گســترده و شاخه هاي مختلفي پيدا کند ولي مهم ترين بخش آن مسئوليت چيستي فرد اســت ؛ يعني فرد بايد در ابتدا مسئوليت چيستي خود را بر عهده گرفته و به اين موضوع آگاه شود، سپس آزادي خود را در جهت انتخاب تغيير تصديق کند؛ او نه تنها در برابر اعمالي که کرده بلکه حتي بيشتر در برابر اعمالي که نکرده است مسئول است .
با اين تفاســير اگر در وجود (يا ســاختار رواني ) انسان ســاز و کاري وجود نداشته باشــد که بتواند آزادانه عمل کند، پس روان شناسان از چه کسي مي خواهند که تغيير کند؟ برخي از روان شناسان اين گونه با موضوع کنار مي آيند که گرچه انسان ها «احساس ذهني و دروني آزادي و انتخاب را تجربه مي کنند و درمانگر مي کوشــد آن را تقويت کند ولي کل ماجرا خيالي باطل اســت و به اندازه ساير حالات ذهني ، جبري » (يالوم ، ۱۳۹۰: ۴۰۹)؛ ولي به نظر مي رسد اين نظرگاه از دو جا به مشکل برمي خورد: اول آنکه با ارزش هاي روان درماني يعني جست وجوي حقيقت تعارض دارد و دوم آنکه هدف درمان منحصر به ايجاد و تقويت يک خيال باطل مي شود.