چکیده:
فراداستان یکی از ژانرهای ادبی مکتب اصالت کلمه و خاص کسانی است که گرایش هنری قلمشان سمت و سوی داستانی دارد. نخستین مؤلفههای پیشنهادی برای فراداستان در دهة هشتاد و در بیانیة کتاب جنس سوم آمده است. در ادبیات تا پیش از مکتب اصالت کلمه با عنوان فراداستان پستمدرن مواجه هستیم. تفاوت این دو نوع داستان در نوع نگرش و جهان بینی برخاسته از این دو مکتب است. در این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای صورت گرفته؛ در پی آن است ابتدا با تعریف فراداستان و بیان ویژگیهای آن در مکتب اصالت کلمه به تحلیل و بررسی یک متن فراداستانی بپردازد. بنابراین فرداستان پستمدرن از لحاظ اصولی مانند، صداها در متن، نوع روایت، پایانبندی، ساختار روایت و... دارای تمایزاتی میباشد. فراداستان در مکتب اصالت کلمه تکبعدی نیست و حاصل آمیخته شدن بعدهای دیگر هم نمی-باشد. در این پژوهش به معرفی این ژانر پرداخته خواهد شد
Fiction is one of the literary genres of the school of word originality and is specific to those whose artistic tendency is towards fiction. The first proposed components for metanarratives are given in the 1980s and in the statement of the third genus book. In literature, before the school of the originality of the word, we are faced with the title of postmodern meta-story. The difference between these two types of stories is in the type of attitude and worldview arising from these two schools. In this research which has been done by descriptive-analytical method and using library resources; It seeks to first analyze a meta-fiction text by defining meta-fiction and stating its characteristics in the school of word originality. Therefore, postmodern tomorrow has differences in terms of principles such as sounds in the text, type of narration, ending, structure of narration, and so on.In the school of originality, metanarratives are not one-dimensional and are not the result of merging other dimensions.In this research, this genre will be introduced
خلاصه ماشینی:
com@Ma_abanian٦٤ تاريخ دريافت : ١٤٠١/٠١/٢٨ تاريخ پذيرش : ١٤٠١/٠٢/٠٤ ١-مقدمه فراداستان خاص کساني است که گرايش هنري قلمشان سمت و سوي داستاني دارد و ميخواهند با فراروي از شريعت داستاني خود، از همۀ پتانسيل هاي جنسيت داستان با عنايت به اصالت مکان و زمان خاص خود بهره برده و سپس از خود ابرشريعت داستان نيز فراروي کرده تا قلم تعاليگرايشان را از داستان محوري و بعدگراييهاي خاص آن خارج سازند؛ آن را به سوي سرزمين بيپايان کلمه محوري به پرواز درآورند و در نهايت به هم افزايي با ساير پتانسيل هاي کلمه ، در دايرٔە حقيقت آن برسند «و اين يعني هم افزايي تمام پتانسيل هاي شعري و داستاني بالفعل و بالقوه و جانمايي آها در متن کلمه گرا.
چنين کسي همان گونه که تضادي بنيادين بين تزهاي مختلف داستاني نديده ، هيچ تضاد بنياديني نيز بين دو تز شعر و داستان مشاهده نميکند؛ تا بخواهد براي رفع آن ، يکي را تز قرار دهد و ديگري را آنتيتز تا به يک سنتز جديد دست يابد؛ که البته خود اين سنتز نوين در اصل ، تزي جديد را سامان خواهد داد بلکه ميخواهد قلمش را از زندگي تک بعدي و يا چندبعدي رها کرده و آن را به سوي سرچشمۀ اصيل و بيپايان اين ژانرها يعني دنياي بينهايت کلمه به حرکت درآورد.
در اينجا بايد توجه داشت که فراداستان با انواع ادبي مانند داستان -شعر يا نثرهاي منظوم تفاوت دارد؛ زيرا از ديدگاه عريانيست ها، کلمه بسيط و کلي فراتر از هم افزايي اجزاست که هر جزء آن ميتواند کل را در خود بنماياند؛ پتانسيل هاي کل ادبيات را نيز دارا ميباشد و چگونگي ظهور اين پتانسيل ها بستگي به متني دارد که کلمه در آن حضور مييابد.