چکیده:
پژوهش حاضر در پی تجزیهوتحلیل تأثیرات پروژه دولت ـ ملتسازی استعماری در ظهور دولتهای نوین در خاورمیانه و تاثیر آن در رابطه با بحرانهای اخیر خاورمیانه است. پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی دولتهای نوین خاورمیانه کنونی پیدایش یافت. این دول نوظهور با دخالت قدرتهای استعماری وقت در تعیین مرزبندی سیاسی و جغرافیایی متولد شدند. این تقسیم استعماری که بدون در نظر گرفتن بافت دموگرافی منطقه بود، باعث شد که این دولتها خود به گرانیگاه بحران در خاورمیانه مبدل شوند. از جمله پیامدهای آن ایجاد گسلهای اجتماعی بسیار لرزان بود که در قالب واکنشهای تجدیدنظرطلبانه به نظم حاکم در سطوح ملی، منطقه ای نمود یافتهاند. در حقیقت سه مانع پان عربیسم، پان اسلامیسم و در نهایت مساله کردها در دهههای اخیر زمینهساز ابتر ماندن دولت ـ ملتسازی در خاورمیانه شدهاند. بر خلاف روند کشورهای اروپایی، در خاورمیانه هیچگاه این سه مانع، ملتسازی نهادینه را اجازه ندادند و در نتیجه شاهد ظهور بحران در سطوح مختلف دولتهای متولد شده از مرزهای امپراطوری عثمانی در سالهای بعد از جنگ جهانی اول بودیم. شایان ذکر است که روش پژوهش حاضر، تحلیلی ـ توصیفی بوده و برای پراختن به کلیت پژوهش، با بهرهگیری از نظریات مطرح در دولت ـ ملتسازی، طرحی کلی از دولت ـ ملتسازی ابتر ارائه شده است.
The main problem of this research is impacts of colonial nation-state building on ongoing crises in the Middle Eastern Countries. Some states of the Middle East were born after collapse of Ottoman Empire. Colonial powers drew the borders of this new countries. They did not pay attention to the demographic realities of regions and drew the borders according to their strategic considerations. After demarcation of borders some groups revolted against this programme. Unlike the European countries we don’t have a real nation state building based on realities of the region. So it seems that most of ongoing war and revolts are results of this colonial map, because some borders are forced and artificial.
خلاصه ماشینی:
در اين اثر، مادامي که به خاورميانه و عراق پرداخته مي شود، عوامل شکست دولت ـ ملت در اين کشور و نيز تلاش هاي آمريکا براي جبران اين مشکلات در چند مورد مطرح مي شود که عبارتند از: نداشتن پيشينه دموکراسي پلورال ، سياست اقتدارگرايي و سرکوب ، تنوعات قومي ، مذهبي و نداشتن هويت منسجم ملي ، مشکلات اقتصادي و تاريخ بلند جنايت و راهزني در بعد اجتماعي و لزوم تغيير و اصلاح سريع نيروهاي امنيتي ، به عنوان عمده ترين چالش هاي پيش روي آمريکا در عراق براي ملت سازي عنوان شده است .
در مجموع و با عنايت به آنچه در قالب پيشنه پژوهش آمد، بايد گفت که غالب مقالات ، کتب و پژوهش هاي مورد بررسي در بالا، نخست ، يا به بررسي بحران دولت ـ ملت سازي در جهان سوم پرداخته يا مساله يک کشور خاص را مورد بررسي قرار داده اند که اين ضعف از سوي نوشتار حاضر با تمرکز بر خاورميانه که يک منطقه هويتي ، فرهنگي و تاريخي متفاوت است جبران مي گردد.
اين فاکتورها در چارچوب يک رويکرد نظري سه سطحي و به شکل نمودار ذيل طراحي شده است : (رجوع شود به تصویر صفحه) 15 لذا با عنايت به آنچه گفته شد و نيز نمودار بالا، در نوشتار کنوني ، مساله ابتر ماندن روند دولت ملت سازي با تقدم دولت بر ملت مورد بحث قرار گرفته و در چارچوب يک چارچوب سه سطحي ، به بررسي فاکتورهاي ملي ، منطقه اي و بين المللي در شکست دولت ملت سازي با عنوان علل دولت ملت سازي ابتر و ريشه هاي بحران در خاورميانه مطرح مي گردد.