چکیده:
کشورها به عنوان مهم ترین بازیگران عرصه روابط بین الملل، کشورها به عنوان بازیگرانی عاقل و خردمند، نظام بین الملل به عنوان تعیین کننده رفتار کشورها و داده های سیاست بین الملل، نظام بین الملل به عنوان سیستمی فاقد اقتدار مرکزی و در نهایت قایل شدن هویت مستقل برای نهادهای بین المللی، پنج مفروضه اصلی نظریه نهادگرایی نولیبرال است که مورد نقد دیگر نظریهپردازان مکاتب نظری روابط بین الملل قرار گرفته است. پرسشی که در این زمینه مطرح می شود این است که با توجه به میزان تاثیرگذاری و قدرت تبیین یک نظریه، واکنش متفکران و مکاتب فکری مختلف در علم روابط بین الملل به مفروض های هستی شناسانه نظریه نهادگرایی نیولیبرال چگونه بوده است؟ چنین به نظر میرسد که تمرکز نظریه های جریان اصلی روابط بین الملل بر نقد جنبه های کارکردی مفروض های هستی شناختی نظریه نهادگرایی نیو لیبرال و تمرکز نظریه های اجتماعی بر نقد هر دو بعد هستی شناختی و کارکردی مفروض های آن قرار دارد.
خلاصه ماشینی:
پرسشی که در این زمینه مطـرح میشود این است که با توجه به میزان تأثیرگذاری و قدرت تبیـین یـک نظریـه ، واکنش متفکران و مکاتب فکری مختلف در علم روابط بین الملل به مفروضهـای هستیشناسانۀ نظریۀ نهادگرایی نئولیبرال چگونـه بـوده اسـت ؟ چنـین بـه نظـر میرسد که تمرکز نظریه های جریان اصلی روابط بین الملـل بـر نقـد جنبـه هـای کارکردی مفروضهای هسـتیشـناختی نظریـۀ نهـادگرایی نئـولیبـرال و تمرکـز نظریه های اجتماعی بر نقد هر دو بعد هستیشناختی و کـارکردی مفـروضهـای آن قرار دارد.
از این رو ما در این اثر تلاش خواهیم داشت تا بـا روشـی مقایسـه ای بـه تبیـین ایـن موضوع بپردازیم که با توجه به میزان تأثیرگذاری و قدرت تبیـین یـک نظریـه ، واکـنش متفکران و مکاتب فکری مختلف در علم روابط بین الملل به مفروضهای هستیشناسـانه نظریۀ نهادگرایی نئولیبرال چگونـه بـوده اسـت ؟ چنـین بـه نظـر مـیرسـد کـه تمرکـز نظریه های جریان اصلی روابط بین الملـل بـر نقـد جنبـه هـای کـارکردی مفـروضهـای هستیشناختی نظریۀ نهادگرایی نئولیبرال و تمرکز نظریه های اجتماعی بـر نقـد هـر دو بعد هستیشناختی و کارکردی مفروضهای آن قرار دارد.
خردگرایی به این معنی است که بازیگران در روابط بین الملل در سطح بالایی عاقلانه عمل میکنند و تلاش دارند ترجیحات خود را بـه شـیوهای بـه پـیش ببرنـد کـه منـافع حداکثری را برای آنها در پـی داشـته باشـد.
آنها معتقد بودند که پژوهندگان روابط بین الملل به جای تلقی دولـت هـا بـه عنوان واقعیت های پیشااجتماعی، باید تحقیق کنند که دولت ها و نظام دولت ها کـه آنهـا عضو آن هستند، چگونه از طریـق رویـه هـای اجتمـاعی، سیاسـی و فرهنگـی سـاخته و پرداخته شدهاند (گریفیتس ، ١٣٩١: ٣٠٧).