خلاصه ماشینی:
"در ایران-چه قبل از انقلاب و و چه بعد از انقلاب-نه به شکل یک جریان مهم تئاتری،بلکه بیشتر در قالب تجربههای پراکنده و گاها در گروههایی که به صورت کارگاهی کار میکردند وجود داشته است و فکر میکنم علت اینکه برای چندمین بار در مورد تئاتر تجربی صحبت میشود،اهمیت آن در تئاتر امروز است.
اگر بتوانیم این نکته را جدا کنیم،فکر میکنم میتوانیم خیلی از مغلطههایی را که گاهی بهعنوان تئاتر تجربی مطرح میشود، برطرف کنیم.
اگر شده باشد،خود این بهخودی خود مهم نیست،یعنی این بهخودیخود کار را تبدیل به یک شیوهء تجربی و تئاتری نمیکند بلکه اصل قضیه و استفاه از بدن و موضوع آن است که شرایط تشخیص ماندگاری یا عدم آن تجربه را فراهم میکند.
بعضی حتی به اجرا رسید و موفق هم نبود مثل تئاتر«آس»؛تئاتر«آرنای»،«اگستوبوآل» شما نگاه کنید این آدم با گروهی که بوده چه تحولی را از سرگذرانده،تا به جایی رسیده که حالا قالبها را شکسته است تئاتر آرنا در 1956 وارد مرحلهء رئالیسیم؛از 1958 تا 1961 موجب خلق تئاتر شهری و کارگری شد،همزمان با ملیگرایی در برزیل نه همنوا با آن.
اینها در مقابل تئاتر سنتگرا و محافظهکار قد علم کردند ولی به هرحال،در تمام این گروهها و افراد ما میتوانیم به چند ویژگی مشخص و مشترک برسیم که مهمترینش سنتشکنی و مرزشکنی است و در واقع یک تئاتر تجربی کامل از شناختهها عبور میکند،به ناشناختهها دست پیدا میکند.
در صحبتهای آقای آقا عباسی آمد و به نوعی آقای دلخواه نیز اشاره کردند که تئاتر تجربی این نیست که هرکس در کارگاه نمایش تئاتر کار کند."