خلاصه ماشینی:
"گرچه در این کتاب سپهری به دلیل پیروی کامل از نیما یوشیج و شعرهایش،بیشتر به مسایل اجتماعی و پیرامونی و تصویر جهان پیرامون انسان میپردازد؛با وجود این با اندکی دقت میتوان رگههای نخستین طبیعتگرایی را در برخی از شعرهای این کتاب دید،مثل: «سکوت بند گسسته است کنار دره،درخت شکوه پیکر بیدی در آسمان شفق رنگ عبور ابر سپیدی نسیم در رگ هر برگ میدود خاموش نشسته در پس هر صخره وحشتی به کمین» دره خاموش-ص 41 یا: «در کجا هستی نهان ای مرغ زیر تور سبزههای تر یا درون شاخههای شوق میپری از روی چشم سبز یک مرداب یا که میشویی کنار چشمه ادراک بال و پر» با مرغ پنهان-ص 70 و همین طبیعتگرایی است که در کتاب دوم وی یعنی زندگی خوابها(1332)محوریت موضوعی شعرهای سپهری را به خود اختصاص میدهد،به گونهای که گویی شاعر از سرودن شعر،هدفی ندارد جز ارایه تصویرهایی از طبیعت، مثل: «گیاه تلخ افسونی شوکران بنفش خورشید را در جام سپید بیابانها لحظه لحظه نوشیدم و در آیینه نفس کشنده سراب تصویر تو را در هر گام زندهتر یافتم.
» گل آینه:ص 149 و در چنین فضای زیبا و روحانیست که آرزوی شاعر پیوستن به طبیعت و محو شدن با گمشده پاک است و میگوید: «و من مسافرم ای بادهای همواره مرا به وسعت تشکیل برگها ببرید مرا به کودکی شور آبها برسانید و کفشهای مرا تا تکامل تن انگور پر از تحرک زیبایی خضوع کنید دقیقههای مرا تا کبوتران مکرر در آسمان سپید غریزه اوج دهید و اتفاق وجود مرا کنار درخت بدل کنید به یک ارتباط گمشده پاک» مسافر:ص 327 و حرف آخر این که سهراب سپهری شاعری نیست که به صرف تصویر پردازی به سراغ طبیعت رفته باشد،بلکه قصدی دارد و عمدی،چونکه در نظر او طبیعت جدا از ملکوت نیست و یا همان ملکوت است،پس به سوی طبیعت میرود و به تماشای طبیعت مینشیند تا به ملکوت بپیوندد: «رفتم قدری در آفتاب بگردم دور شدم در اشارههای خوشایند رفتم تا وعدهگاه کودکی و شن تا وسط اشتباههای مفرح تا همه چیزهای محض."