چکیده:
هر قشر وگروهی برای بیان ویژگیهای مسلک و روش خود از زبان خاّص خویش استفادهمیکند. عرفا و متصّوفه نیز از این قضیه مستثنی نیستند؛ به همین دلیل آنان از آغاز نیمه دوّم قرن دوّم طریق تصوّف اسلامی و بهدنبال آن، اصطلاحات زیادی بهوجودآورده و به شرح وتوضیح آن ها پرداختهاند. بنا به اعتقاد اکثر عرفا اوّلین منزل در سلوک طریقت، طلب و شوق انسان برای بازگشت به وطن خویش است. مولانا معتقد است که شرط طلب این است که طالب را لرزه عشق باشد، در غیر این صورت باید پیر را خدمتکند تا به برکت وجود او و با ارشاد او حال طلب در او بهوجودآید. مولانا مدّتی در طلب بود و پس از آنکه به مطلوب رسید، طرب را آغازکرد و برنامه او برای زندگی همگان همین بود که یا باید در طلب کوشید و یا در طرب. به حق، عمر او بعد از آشنایی با شمس و تحوّل روحی اش در طلب گذشت. نگرش مولانا به طرب و شادی نگرش مثبت است. او که فرا مکان و فرا زمان میاندیشد و هیچگاه غم را در دل خود جاینمیدهد و همیشه از عشق و سماع و رقص دادمیزند و همگان را دعوت به شادی مینماید، آن هم شادی پایدارکه عاشق شدن است و دیدار معشوق. دراین پژوهش میخواهیم یکی به بررسی چگونگی وچرایی روی آوردن مولانا به «طلب» و«طرب و شادمانی» بپردازیم .
We know that each class and group use its own language to express the characteristics of its profession and method. Mystics and Sufis are no exception. For this reason, from the beginning of the second half of the second century, through Islamic Sufism and its aftermath, they have created many terms and described and explained them. The first step of sufi’s journey (Soluk) is called Talab. Rumi believes that the requirement of this journey for the seeker (Taleb) is to be an avid of love, or to serve the Murshid, therefore withMurshid’s blessing and guidance, a desire arises in him. When he reached the desired point, the next step will start which is called Tarab. Rumi’s basic plan for everyone's life is such spiritual that one should either strive for Tarb or Tarb. In fact, his life passed after getting acquainted with Shams transformation. Rumi's attitude towards happiness is so positive. He never places sorrow in his heart and always cries out of love by Sama (Sufi ceremony) and invites everyone to happiness. In his opinion the durable happiness will be achieved when we fall in love. In this research, we want to examine how Rumi explains these two steps, i.e. "Talab" and "Tarab".
خلاصه ماشینی:
شیری که آهوی جان مولانا دید، جانستان نبود؛ بل جانبخش بود و همین جان تازه بود که در لفظ کهن، معناهای تازه ریخت و عالمی تازهساخت: این شنیدی مو به مویت گوش باد آب حیوان است خوردی، نوش باد آب حیوان خوان، مخوان این را سخن جان نو بین در تن حرف کهن (مولوی، 1384: 1/62) با دو بیتی که در دیوان شمس است و وصف جانانهای جان دلیری است که شیری جانبخش را دید و از او جانی نو ستاند: چنگ را در عشق او از بهر آن آموختم کس نداند حالت من، ناله من او کند شیر آهو میدراند، شیر ما بس نادر است نقش آهو را بگیرد، دردمد، آهو کند (مولوی، 145:1355) نکته قابل توجه در بسط و شادی مولوی این است که مولانا تحت تأثیر صوفیانه شمس، نه فقط دلبستگیهای اجتماعی را رهامیکند، بلکه با تسلیم در برابر سحر کلام و روان شمس، در حلقه سماع صوفیان به پایکوبی و رقص درمیآید و با وجد و حال عارفانه، تلخی خامی و خودخواهی را از کام روح میشوید و با مشاهده جمال یار، کذاق جان را شیرین میگرداند.
Study and Analysis of the words Talab and Tarab in Rumi's lyric poems Hamidreza Ghaffarian-e Mabhut1, Mohammad Ali Khaledyan2, Hasan Ali Abbaspour-e Esfadan3 1 PhD Student, Persian Language and Literature, Gorgan Branch, Islamic Azad University, Gorgan, Iran.