چکیده:
برای اثبات وجود خداوند، برهانهای متعدد با تقریرهای متفاوت اقامه شده است. از مهمترین آنها «برهان وجودی» است که دو تقریر مهم آن توسط لایبنیتس و علامه طباطبایی ارائه شده است. بر اساس تقریر لایبنیتس، تصور موجود مطلقی که بزرگتر از آن در ذهن قابل تصور نیست، امکان دارد. پس چنین موجودی بالضروره باید وجود داشته باشد که همان خدا است. علامه طباطبایی از طریق اثبات حقیقت عینی وجود، وجود واجبالوجود را اثبات مینماید. این تحقیق با روش توصیفی تحلیلی به مقایسه برهان وجودی لایبنیتس و برهان وجودی (صدیقین) علامه طباطبایی پرداخته است. هر دو برهان، تشابهها و تفاوتهایی دارد. در اندیشه لایبنیتس، موجودی که بالاتر و کاملتر از آن قابلتصور نیست، چنین موجودی باید در خارج هم ممکن باشد و الا بزرگتر و کاملتر نخواهد بود. پس آن موجود خداوند است. در اندیشه علامه طباطبایی، بر اساس اصول تحقق واقعیت عینی، امتناع تناقض و زوالناپذیری واقعیت عینی، ضرورت ازلی خداوند اثبات شده است و سایر موجودات بهعنوان آثار و قائم به وجود واجبالوجود، اثبات شده است.
To prove the existence of God, many arguments with different
interpretations have been established. One of the most important of
them is the "existential proof" whose two important interpretations
were presented by Leibniz and Allameh Tabatabai. According to
Leibniz's interpretation, it is possible to imagine an absolute being
that cannot be imagined in the mind. So such a being must
necessarily exist, which is God. Allameh Tabatabai proves the
existence of Wajib al-Wujud by proving the objective truth of
existence. This research compares Leibniz's existential argument
and Allameh Tabatabai's existential argument (Sadiqin) with a
descriptive and analytical method. Both arguments have similarities
and differences. In Leibniz's thought, a being that is higher and
more perfect than that cannot be imagined, such a being must be
possible outside, otherwise it will not be bigger and more perfect.
So that existent is God. In the thought of Allameh Tabatabai, based
on the principles of the realization of objective reality, the refusal of
contradiction and the impermanence of objective reality, the eternal
necessity of God has been proven, and other beings have been
proven as the effects of the necessary existence.
خلاصه ماشینی:
لذا این سؤال مطرح میشود که وجه مشابهت و مغایرت بین دو برهان مذکور چیست؟ از آنجا که مقایسه و مطالعات تطبیقی به فهم بهتر مسائل یاری میرساند، لذا لازم است که برهان وجودی از نگاه لایبنیتس بهعنوان یک متفکر مسیحی و از نگاه علامه طباطبایی بهعنوان متفکر و مفسر اسلامی، مورد پژوهش و مقایسه قرار گیرد وجه مشابهت و مغایرت آن بیان شود.
با اینکه هر دو برهان درصدد اثبات وجود خدا است اما لایبنیتس از تصور مفهوم وجود، درصدد اثبات وجود خداست ولی علامه طباطبایی از طریق واقعیت عینی وجود واجب را اثبات میکند.
علامه طباطبایی (ره) یکی از اندیشمندان معاصر اسلامی است که برای اثبات وجود خداوند برهان وجودی را با تقریر خاصی مطرح کرده که در اندیشه اسلامی از آن بهعنوان برهان صدیقین یاد میشود.
پس طبق نظر لایبنیتس، اگر وجود خدا ممکنالوجود باشد و تعریف او «مستلزم تناقض نباشد، هست بودنش واجب و ضروری است» (لایبنیتس، 1375: 88) بهرغم دفاع لایبنیتس اما باز بر برهان وجودی نقدهای دیگری هم وارد شده است؛ ازجمله اینکه در این برهان بین مفهوم و مصداق خارجی آن خلط شده است.
البته در برهان علامه طباطبایی تکیه بر اصالت وجود و تشکیک وجود بهعنوان مقدمه برهان بیان نشده است بلکه مقدمات بدیهی دیگری ذکر شده است که طبق آنها از اصل واقعیت عینی ضرورت واجب الوجود اثبات میشود.
ب) وجه امتیاز آن دو عبارت است از: در برهان وجودی لایبنیتس از مفهوم وجود برای اثبات خداوند استفاده شده است ولی در برهان صدیقین علامه طباطبایی از حقیقت عینی وجود برای اثبات واجب الوجود استفاده شده است.
کلیدواژه ها:
علامه طباطبایی
،
امکان
،
برهان وجودی
،
برهان صدیقین
،
لایبنیتس
possibility
،
necessity
،
Leibniz
،
reality
،
Allameh Tabatabai
،
existence proof
،
Siddikin proof
کلید واژه های ماشینی:
برهان
،
علامه طباطبایی
،
لایبنیتس
،
لایبنیتس و علامه طباطبایی
،
اثبات
،
برهان صدیقین علامه طباطبایی
،
مقایسه برهان وجودی لایبنیتس
،
برهان علامه طباطبایی برهان صدیقین
،
تقریر برهان علامه طباطبایی برهان
،
واجب