چکیده:
بیشک مبانی معرفتشناختی یک نظام فکری در تعریف آن از هویت انسانی نقش بسزایی دارد. جریان سلفیگری در پرتو مبانی حسگرایی افراطی، تعریفی کاملا مادی از جهان هستی و انسان ارائه میکند. ابنقیم جوزیه، یکی از پیشگامان سلفیگری، نفس انسانی را «جسمی لطیف» تعریف میکند که در تمام اعضای بدن سریان دارد. به لحاظ روششناختی، ابنقیم بر روش نقلی و نیز بر فهم سلف صالح تکیه میکند. وی ادله مطرحشده از سوی فلاسفه بر تجرد نفس را نقد کرده و برای مادهانگاری نفس ادلهای اقامه نموده است. در این پژوهش نخست مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی ابنقیم بیان و سپس تعریف او از «نفس و روح» انسانی تحلیل و نقد شده و همچنین دلایل او بر نفی تجرد نفس و نیز اثبات مادیت نفس در بوته سنجش قرار گرفته است.
There is no doubt that the epistemological foundations of an intellectual system play a significant role in its definition of human identity. The movement of Salafism presents a completely material definition of the world of being and human in the light of the foundations of extreme empiricism. One of the pioneers of Salafism, Ibn Qayyim Joziyeh, defines the human soul as a "subtle substance" that flows through all parts of the body. In terms of methodology, Ibn Qayyim relies on Islamic narrations and the understanding of righteous predecessors (Salaf Saleh). He has criticized the arguments presented by philosophers about the immateriality of the soul and has provided some arguments for the materialization of the soul. I have first explained the epistemological and ontological bases of Ibn Qayyim in this article, and then I have analyzed and criticized his definition of human‟s “soul and spirit”, and also evaluated his reasons for denying the immateriality of the soul and proving its materiality.
خلاصه ماشینی:
در اين پژوهش نخست مباني معرفتشناختي و هستيشناختي ابنقیم بيان و سپس تعريف او از «نفس و روح» انساني تحليل و نقد شده و همچنين دلايل او بر نفي تجرد نفس و نيز اثبات ماديت نفس در بوته سنجش قرار گرفته است.
اين نوشتار در پرتو روش «عقلي ـ نقلي» ديدگاههاي ابنقیم جوزيه درباره نفس و روح انسان را تحليل و نقد نموده و از سوي ديگر، به نقدهايي که ابنقیم بر تجرد نفس وارد کرده پاسخ داده است.
بهترين گواه بر آنکه ابنقیم براساس نصگرايي سلفي موضوع روح و نفس را تحليل و بررسي کرده آن است که ايشان در تبيين حقيقت نفس و مراتب آن و نيز در بيان حدوث و قِدَم نفس و ساير مباحث نفسشناسي، مباحث خود را بر پايه متون ديني و قرآن و سنت استوار ميسازد، و اگر در مواردي يک تحليل عقلي ارائه دهد آن را در چارچوب متون ديني و در تفسير آنها بيان ميکند و نه فراتر از آن.
آنچه ابنقیم را بر آن داشته است تا نفس را «جسم لطيف» بپندارد آن است که وي ازيکسو ويژگيها و آثاري از نفس انسان مشاهده ميکند که در ساير اجسام مادي نيست، و از سوي ديگر، وقتي به کتاب و سنت مراجعه ميکند، مييابد که در آنها برخی از ويژگيهاي مادي و جسماني به نفس نسبت داده شده است.
جمع بين اين دو مطلب ابنقیم را بر آن داشته تا نفس انسان را «جسم لطيف» معرفي کند؛ جسمي که در ويژگيها با جسم متراکم شناخته شده نزد ما متفاوت است؛ اما در عين حال حقيقتي جسماني دارد.