خلاصه ماشینی:
"* جست و خیز ناخدای کشتیام را دیدهام که بر سر دریا فریاد میکشید و از زمان ظهورم در نیزار با همین دستهایم نفس هستی را حجامت کردهام پیکر ورم کرده ناخدا را در باران اشکهایم دیدهام و فریاد پسرم را شنیدهام که در تمام راه به خاطر پایان جنگ انریو و صلح فریاد میزد صلحی را که هرگز نشناخت * با دلواپسی دانانگ و تپه پور کچاپ را شناختم اکنون دماغم با گاز آشناست و این انگشتان خسته قابل اعتمادم میان ریش انبوه سلحشورانم به دنبال لطافت و مهربانیست * زنی سیاهم بلند بالا مثل اهرام مصر نیرومند و هنوز در پس پشت تمام تعینها میایستم برابر زمان و مکان و هجوم حادثهها، تأثر ناپذیر و توصیف ناپذیر به من نگاه کن و جان بگیر.
پی بردهام که روح نامیر است آنا آخماتوا-روس ترجمه:هادی محمد زاده مقتول شماره 48 در عمق سینهاش گل چراغی، آری بر سینهاش ماه را این چنین یافتند روی سنگی افتاده و مرده بود در جیبش چند سکه سیاه با قوطی کبریت و گذر نامهای و بر ساعد نرمش نقشی * مادرش،او را بوسید و یک سال گریست سال بعد از چشمانش خار رویید و سیاهی شدت یافت هنگامی که برادرش بزرگ شد -شاید به سن و سال او- در بازار به دنبال هر کار..."