چکیده:
میل به جاودانگی از ابتدا با حیات بشر عجین شده و هر کس در هر سطحی، حتی منکران معاد نیز به این مسیله اندیشیده و میل به جاودانگی را انکار نمیکنند. پژوهش حاضر با رویکردی تحلیلی به بررسی مسیله بقا و جاودانگی نفس پرداخته، دیدگاه علامه طباطبایی و آنتونی فلو را درباره چالش برانگیزترین مباحث مربوط به جاودانگی نفس، مسیله سعادت و شقاوت ذاتی و این همانی شخصیت بررسی میکند. علامه طباطبایی درباره وجود جوهری به نام نفس چه نظری دارن؟ نظر علامه در مورد نفس، کیفیت تجرد و جاودانگی آن برآمده از حکمت متعالیه ملاصدراست. علامه با اتکا به مبانی عقلی و بر مبنای حکمت متعالیه ملاصدرا و با بهرهگیری از اصولی مانند اصالت وجود، حرکت جوهری اشتدادی و وحدت حقیقت نفس تقریری نو از معاد و جاودانگی نفس ارایه میکند. از طرف دیگر از نظر فلو آیا وجود هویت مستقلی به نام نفس و بقای آن امکان پذیر است؟ فلو هویتی مستقل در انسان به نام نفس، ذهن یا روح را انکار کرده و در رد بقا و جاودانگی نفس از هیوم، راسل و طرفداران نظریه فیزیکالیسم پیروی میکند. در این نوشتار کوشش نویسنده بر این است که به تبیین نظریه علامه و فلو در فناناپذیری نفس بپردازد؛ همچنین نظر علامه طباطبایی درباره وجود جوهری به نام نفس و استدلال وی در اثبات جاودانگی نفس بررسی خواهد شد. قصد داریم میزان قوت و ضعف استدلالها و نظرات فلسفی آنتونی فلو را تبیین نموده، اشکالات وی در رد جاودانگی نفس را از دیدگاه علامه پاسخ دهیم.
The desire for immortality has been intertwined with human life since the beginning, and everyone at any level, even those who deny resurrection, have thought about this issue and do not deny the desire for immortality. This article examines the issue of immortality of the soul with an analytical approach and the views of Allameh Tabatabai and Anthony Flew are examined about the most challenging topics related to the immortality of the soul, the problem of inherent happiness and misery, the identity of the personality.What is Allameh Tabatabai's opinion about the existence of a substance called soul? Allameh's opinion about the soul, its quality of immateriality and immortality is derived from the Mulla Sadra’s transcendent wisdom’ (alhikma al-muta‘aliya). Relying on intellectual foundations and based on the Mulla Sadra’s transcendent wisdom’ and using principles such as the primacy of existence (asalat al-wujud), the substantial motion (al-harakat al-jawhariyya) of the soul, and the unity of the reality of the soul, Allameh presents a new interpretation of the resurrection and the immortality of the soul. On the other hand, according to Flew, is the existence of an independent identity called the soul and its survival possible? Flew denied an independent identity in man called soul, mind or spirit, and followed Hume, Russell and supporters of the physicalism theory in rejecting the subsistence and immortality of the soul. In this article, the author's effort is to explain the theory of Allameh and Flew on the immortality of the soul. Also, Allameh Tabatabai's opinion about the existence of a substance called the soul, Allameh's argument in proving the immortality of the soul will be examined. We intend to explain the strength and weakness of philosophical arguments and opinions presented by flew and answer Antony flew’s problems in rejecting the immortality of the soul from Allameh's point of view.
خلاصه ماشینی:
۲. فلو مهم ترين مانع در پذيرش بقاي نفس را اين مسئله ميداند که همه انسان ها پـس از مرگ به خاک سپرده يا سوزانده شده يا به شيوه ديگري دفن ميشـوند؛ بنـابراين مـرگ و دفن يعني نابودي و ازبين رفتن و به لحاظ عقلي و منطقي ميان مرگ و زنـدگي و بقـاي پس از مرگ چيزي وجود ندارد و پذيرش ايده بقا را امري محال ميداند.
از نظر علامه انسان موجودي است مجـرد؛ لـذا نفـس را پايـه وحـدت و ايـن همـاني شخصيت او ميداند؛ اما فلو از آنجا که در باب اين هماني شخصيت ، ملاک بدن را مـيپـذيرد، بـه نظريه علامه که جاودانگي نفس مجرد است ، اعتقادي ندارد.
اگر فلو با استناد به جمله «قادٌرَ علي أَنْ يخْلَُق مثْلَهُمْ » اين اشکال را مطرح کند که قرآن خلقـت بعدي را مثل خلقت قبلي دانسته نه عين آن ، بنابراين يک فرد بشر در قيامت مثل آن فردي اسـت کـه در دنيا بوده ، نه خود او، علامه در مقام پاسخ استدلال خواهد کرد که اگر از حقيقـت انسـان يعنـي نفس آدمي صرف نظر کنيم ، بدن اخروي نظير و مثل بدن دنيايي بوده و مماثله صحيح است : ٨٩ اين آيه دليل بر اين بود که حقيقت آدمي همـان نفـس اوسـت کـه آن هـم نـزد خـدا محفوظ است و اما دليل بر اينکه انسان مبعوث در قيامت عين انسان در دنياست نـه شخص ديگري مانند آن ، همه آيات قيامت است که آن را بازگشت انسـان بـه سـوي خدا ميداند و زنده شدنش را زنده شدن آن انسان و حساب و مجـازات و پاداشـش را حساب و مجازات و پاداش همان انسان ميداند.