چکیده:
خشونت بهعنوان مسئلهای ناخوشایند همراه در طول تاریخ متوجه زنان بوده است. شدت و نرخ خشونت علیه زنان در مناطق مختلف متفاوت است. نهادینهشدن فرهنگ پدرسالاری، فقدان فرصت مناسب برای مطالبه حقوق زنان و فقر فرهنگی ـ اجتماعی و وابستگی مالی در بروز این مسئله دخیل هستند. بر این اساس، هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی رابطة سبک زندگی و خشونت علیه زنان در شهر الشتر است. روش مورد بررسی پژوهش از نوع پیمایشی و از لحاظ ماهیت کمی و از نظر هدف کاربردی بوده و با ابزار پرسشنامه اجرا شده است. جامعه آماری زنان مورد مطالعه برابر با 4650 که از طریق فرمول کوکران 355 نفر بهعنوان نمونه مورد بررسی انتخاب شدهاند و به روش نمونهگیری تصادفی پرسشنامه (و مصاحبهای) در بین آنها توزیع شده است. برای تعیین روایی مقیاسها از آلفای کرونباخ و پایایی گویه از صاحبنظران و اساتید علوم اجتماعی بهره گرفته شده است. یافتههای اسنباطی نشان میدهد که بین متغیرهای مصرف مادی (032/0-) و مصرف فرهنگی (034/0-) با خشونت علیه زنان رابطه معنادار و معکوسی وجود دارد. اما، بین گذران اوقات فراغت با خشونت علیه زنان رابطهای مشاهده نشد. علاوه بر این، بین متغیرهای زمینهای سطح تحصیلات و وضعیت اشتغال با خشونت علیة زنان رابطه معناداری وجود دارد. بر این اساس، نتایج رگرسیون چندگانه نشان میدهد که ضریب همبستگی چندگانه برابر با 519/0 و ضریب تعیین برابر با 324/0 است که مجموع متغیرهای معنادار در مدل توانستهاند 32/0 از متغیر خشونت علیه زنان را تبیین و پیشبینی نمایند. سبک زندگی، موقعیت سیال و شناوری به زنان میدهد، زیرا آنان را از وابستگیهای منجمد طبقاتی رهانیده، قدرت گزینش و خلاقیت بیشتری به آنان داده، مشارکت مادی و تولیدی آنان را تسریع نموده، هویت اجتماعی جدیدی از بطن مصرف به آنان اعطاء کرده، که همین امر باعث میشود به مرور زمان موقعیت و نقش فرودستی آنان کمرنگ شود.
Violence has historically been a nuisance to women. The intensity and rate of violence against women varies from region to region. The institutionalization of a patriarchal culture, the lack of adequate opportunities to demand women's rights, and socio-cultural poverty and financial dependence are involved. Accordingly, the main purpose of this study is to investigate the relationship between lifestyle and violence against women in Aleshtar. The research method is survey type and is quantitative in nature and applied in terms of purpose and has been implemented with a questionnaire. The statistical population of the studied women is equal to 4650 that 355 people have been selected as the sample through Cochran's formula and a questionnaire (and interview) has been distributed among them by random sampling method. Cronbach's alpha was used to determine the validity of the scales and experts and professors of social sciences were used to determine the reliability of the item. Disciplinary findings show that there is a significant and inverse relationship between violence against women between material consumption (-0.0332) and cultural consumption (-0.034). However, there was no relationship between leisure time and violence against women. In addition, there is a significant relationship between contextual variables of education level and employment status with violence against women. Accordingly, the results of multiple regression show that the coefficient of multiple correlation is equal to 0.519 and the coefficient of determination is equal to 0.324 that the sum of significant variables in the model have been able to explain and predict 0.32 of the variable of violence against women. Lifestyle gives women a fluid and floating position because it frees them from frozen class affiliations, empowers them to be more selective and creative, accelerates their material and productive participation, and gives them a new social identity of consumption, which This causes their position and subordinate role to diminish over time.
خلاصه ماشینی:
يافته هاي تحقيق نشان ميدهد که بين متغيرهاي مصرف مادي (٠/٠٣٢-) و مصرف فرهنگي (٠/٠٣٤-) با خشونت عليه زنان رابطه معنادار و معکوسي وجود دارد.
روشن است که در بروز اين گونه رفتارهاي خشونت آميز عليه زنان ، سبک زندگي که عبارت است از «طيف رفتارياي که اصلي انسجام بخش بر آن حاکم است ، عرصه اي از زندگي را تحت پوشش دارد و در ميان گروهي از افراد جامعه قابل مشاهده است ، اما الزاما براي همگان قابل تشخيص نيست ( ,Fazeli ٢٠٠٣:٨٣) تأثيرگذار ميباشد.
اين کنش ها منجر به محدوديت رابطه اي و انسداد اجتماعي در بين آنها شده است ؛ بنابراين ، هدف اصلي اين مطالعه اين است که سبک زندگي زنان که انعکاسي از تجربيات زندگي، موقعيت ها، ارزشها، نگرشها و انتظارات آنهاست ، چه با خشونت عليه آنان رابطه ي معناداري دارد؟ پيشينه پژوهش هر مطالعه اي داراي ابعاد پيچيده و چندگانه اي است که در يک پيوستار قرار ميگيرد و اين امر به ما اين امکان را ميدهد که به بررسي و مطالعه ي ابعاد تأثيرگذار و مرتبط با يک مسئله بپردازيم .
(به تصویر صفحه مراجعه شود) فرضيه ي اول: نتايج حاصل از يافته هاي تحقيق نشان ميدهد که بين مصرف مادي و خشونت عليه زنان رابطه ي معناداري وجود دارد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) فرضيه ي دوم: يافته هاي حاصل از تحليل دادهها نشان ميدهد که بين مصرف فرهنگي و خشونت عليه زنان رابطه معنادار و معکوسي وجود دارد.
Study of economic, social and cultural factors affecting violence against women in Naghadeh, Master Thesis, University of Tabriz.