چکیده:
مطابق ماده 177ق.م.ا. یکی از شرایط شاهد شرعی دارا بودن عدالت است. ماده181این قانون عدالت را اهل معصیت نبودن معنا کرده و در تفسیر آن ارتکاب گناه کبیره و اصرار بر صغایر را مزیل عدالت دانسته اما با توجّه به إخباری بودن مقوله شهادت و تعریف إخبار به یحتملالصدق و الکذب و نیز فلسفۀ شهادت شاهد، سوال این است که آیا تفسیر عدالت شاهد به صرف راستگو بودن، و تفکیک بین عدالت گفتاری از معنای مطلق عدالت موجه تر نیست؟ این پژوهش که با روش توصیفی تحلیلی انجام شده نشان می دهد، شرط عدالت شاهد به معنای مطلق، از آنجایی که علاوه بر عدم وجود ملاک واحد برای احراز گناه کبیره از صغیره، اثبات عدالت بر این منوال نیز گذشته از صرف وقت، عملاً امکانپذیر نبوده و منجر به بسته شدن باب شهادت میگردد؛ در نتیجه از آنجایی که هدف از تشریع اقامۀ شهادت، کشف واقعیّت با إخبار شاهد است؛ لذا بنظر می رسد آنچه میبایست مدّنظر قاضی قرار گیرد، احراز ملکۀ عدالت در گفتار به معنای مستمر بودن صداقت شاهد در کلام باشد. بنابراین ارتکاب گناهان غیر مرتبط با صدق و کذب به عدالت شاهد و به اعتبار شهادت او خللی وارد نمیکند لذا پیشنهادمی شود ملاک در شاهد برای رسیدگی قضایی صرفا عدالت گفتاری باشد.
According to Article 177 of the Penal Code. One of the conditions of a religious witness is to have justice. Article 181 of this law defines justice as non-sinfulness, and in its interpretation, committing a great sin and insisting on minors is considered as justice, but considering the fact that the category of martyrdom is news and the definition of news as probability of truth and falsehood, as well as the philosophy of witness testimony, this question is Is not the interpretation of witness justice merely justified by being merely truthful, and the distinction between verbal justice and the absolute meaning of justice? This research, which is done by descriptive-analytical method, shows that the condition of witness justice in the absolute sense, since in addition to the lack of a single criterion for committing a major sin, it is practically impossible to prove justice in this way without spending time. And leads to the closure of the chapter of martyrdom; Consequently, since the purpose of legislating testimony is to discover the truth with the news of the witness; Therefore, it seems that what should be considered by the judge is that the queen of justice in speech means the continuity of the witness's honesty in words. Therefore, committing sins unrelated to truth and falsehood does not interfere with the justice of the witness and the validity of his testimony.
خلاصه ماشینی:
اين پژوهش که با روش توصيفي تحليلي انجام شده تاريخ دريافت : ١٤٠١/٠٤/٠٧ نشــان مي دهد، شرط عدالت شــاهد به معناي مطلق ، از آنجايي که علاوه بر عدم وجود تاريخ بازنگري : ١٤٠١/٠٤/١١ مــلاک واحد براي احراز گناه کبيره از صغيره ، اثبات عدالت بر اين منوال نيز گذشــته از تاريخ پذيرش : ١٤٠١/٠٧/١٨ صرف وقت ، عملا امکانپذير نبوده و منجر به بســته شدن باب شهادت ميگردد؛ در نتيجه از آنجايي که هدف از تشريع اقامۀ شهادت ، کشف واقعيت با إخبار شاهد است ؛ لذا به نظر مي رســد آنچه مي بايســت مدنظر قاضي قرار گيرد، احراز ملکۀ عدالت در گفتار به معناي مســتمر بودن صداقت شاهد در کلام باشد.
حال همين افراد چه بســا مرتکب به برخي گناهان کبيره و يا اصرار بر صغيره داشــته باشــند، مثلا محاسن خود را دائما تيغ بزند که به فتواي فقها عمل حرامي مي باشد در اين صورت ، آيا صحيح اســت با اين ســابقه رفتاري که راستگوي براي او ملکه شده به صرف يک غيبت و يا تيغ زدن محاســن به شهادت او ترتيب اثر داده نشود بويژه جاي که غير شــهادت اين نوع افراد راه ديگري براي اثبات دعوا وجود نداشــته باشد؟ و اصلا آيا مي توان در جامعه آن هم هنگام وقوع موارد مورد دعوا مطابق تعريف مشــهور فقهاء و قانون از عدالت ، شاهدي پيدا کرد؟ مگر فلسفه شهادت شاهد چيست ؟ آيا غير از اين است که شاهد ابزاري براي رساندن قاضي به حقيقت ماجرا مي باشد!