چکیده:
اصالت وجود به مثابه ستون فقرات فلسفه صدرایی است. حکمت متعالیه از سایر مکاتب فلسفی از این جهت که فلسفه وجودشناسانه به طور آگاهانه است، ممتاز میشود. آنچه شاکله حکمت صدرایی را مدیریت میکند و در سراسر حکمت متعالیه به منصه ظهور رسیده، اندیشه وجودی و اصالت وجود است. از این رو فرق دارد که اندیشه ماهوی بر زندگی حکمفرما باشد یا اندیشه وجودی؛ چراکه اندیشه ماهویِ بریده شده از وجود، آدمی را به تکاثر میکشاند؛ اما اندیشه وجودی، انسان را متأله و کوثری تربیت میکند. بنابراین هم بر تک تک افراد و هم بر اجتماع است که به «وجود» بازگردند. با وجود نوشتههای فراوان در باب اصالت وجود، به جایگاه این بحث در زندگی فردی و اجتماعی و اهمیت رجوع به وجود کمتر پرداخته شده است. از این رو جا دارد که به صورت جداگانه از اندیشۀ وجودی بحث شود.
Principality of existence serves as the backbone of Mulla Sadra’s philosophy. The transcendental philosophy is distinctive from other philosophical schools for the fact that it is consciously an ontological philosophy. What manages the structure of Mulla Sadra’s philosophy and is manifested all throughout the transcendental philosophy is the existential thought and principality of existence. Thus, it makes a difference whether the essential thought governs the life or the existential thought, because the essential thought cut from the existence leads the man towards rivalry in wealth. But the existential thought nurtures the man as a divine and abundance-centered being. Thus, it is an obligation both for individuals and for society to return to the ‘existence’. In spite of ample writings about the principality of existence, there is not enough discussion on the individual and social life and the importance of returning to existence. Therefore, it is worth discussing separately on existential thought.
خلاصه ماشینی:
مراد از اينکه گفته ميشود «ماهيت در مقابل وجود قرار دارد و هرچه در مقابل وجود است معدوم است ، پس ماهيت عدم است »، اين است که وجود در محدودة ذات ماهيت راه ندارد و ماهيت بدون لحاظ وجود، معدوم است و اگر هم ماهيت موجود است ، در پرتو وجود و بالعرض موجود است : «الوجود يرتبط کل شيء إلي الحق لأنه الأصل المشرق علي الکل والوجودات لمعاته وإشراقاته والماهيات توابع تلک الإشراقات وظلالاتها» (صدرالدين شيرازي ، ١٣٨٨، ص ١١٤).
انديشۀ اصالت در پي آن است که نشان دهد پشت صحنۀ عالم چيست و حقيقت بودن حقيقت به چيست ؟ حال بايد ديد آيا وجود قابليت اين توجيه گري و اصل واقع شدن را دارد يا ماهيت يا امري ديگر؟ برخي از ويژگي هاي اصيل ١.
تا انسان امر اصيل را در عالم نيابد، نميتواند در حقيقت و واقعيت غور کند و همين باعث ميشود که نوعي جاهليت حاکم شود و انسان سير خود را در تکاثر خواهد داشت و اين چيزي جز توهم نيست .
اگر انسان بتواند به جنبۀ وجودي اشيا که حق و حقيقت است رجوع کند، راه براي سير در حقيقت و دستيابي به حقايق بالاتر برايش باز ميشود و ميتواند به سوي دريافت ريشه اي ترين و حقيقي ترين حقايق که خداي حق است ، حرکت کند.
اگر انسان با جنبۀ وجودي اشيا رو به رو شود، در اين صورت چون سير در واقعيت کرده است ، حقيقي ترين و باطني ترين حقيقت و حق محض برايش جلوه گر مي شود.