چکیده:
بحث از حقوق طبیعی از بیست و پنج قرن پیش به شکلهای مختلف در میان متفکران جریان داشته است. سنت حقوق طبیعی در فرهنگهای مختلف مطرح بوده و تحولاتی را به خود دیده است. اعتقاد به این سنت نهتنها در سنتهای دینی و فضای الهیاتی و کلامی، بلکه در چارچوب عقلمدار سکولار نیز مطرح بوده است. هواداران حقوق طبیعی در تمامی دورهها دغدغه دفاع از حقوق انسانها را داشتهاند و سه ویژگی جهانی بودن، ضرورت و ثبات را جزء مشخصه حقوق طبیعی دانستهاند. در این مقاله تلاش شده است نظریه حقوق طبیعی در اندیشه جانلاک پس از بیان مبانی هستیشناختی، انسانشناختی، روششناختی، ارزششناختی و معرفتشناختی او تبیین و بررسی شود. در ادامه شرح کوتاهی از مبانی اسلامی که قابلیت جایگزینی با مبانی فکری و فلسفی جانلاک دارند ارائه شده و در آخر با استفاده از این مبانی مشخص شده است که چه تغییرات و تفاوتهایی به دست میآید؛ آیا نظریه معهود با نظریهٔ اسلامی یکسان است یا متفاوت.
The debate over natural rights has been going on in various forms among
thinkers for twenty-five centuries. The tradition of natural law has been
introduced in different cultures and has undergone changes. Belief in
this tradition has been discussed not only in religious traditions and
theological and theological spheres, but also in the framework of secular
rationalism.Proponents of natural rights in all periods have been
concerned with the defense of human rights and have considered the
three characteristics of universality, necessity and stability as
characteristic of natural rights. In this article, an attempt has been made
to explain and study the theory of natural rights in John Locke thought
after stating his ontological, anthropological, methodological,
axiological and epistemological principles. And finally use these
principles to determine what changes and differences are achieved. Is the
conventional theory the same or different from the Islamic theory?.
خلاصه ماشینی:
اندیشه جانلاک مبنی بر اینکه انسان قادر است به مدد نیروی عقل و اندیشه قوانین زندگی و حاکم بر رفتار خود را کشف کند، و آنچه اصالت دارد انسان و خواستههای اوست، و منبع حقوق طبیعی انسان است نه خداوند (اشتراوس، پیشین: 261) اندیشهای اومانیستی است؛ زیرا جوهره و روح اومانیسم ((humanis که عنصر مشترک نحلههای اومانیستی را تشکیل میدهد، محور و معیار قرار گرفتن انسان برای همه چیز است (احمدی، 1377: 83 ـ 91؛ تونی، 1378: 28).
اندکی تأمّل در خوددوستی انسان، که از امیال اصیل و ذاتی اوست، ما را به این نتیجه میرساند که اگر آزادی انسان در پرتو تعالیم دینی و ارزشهای اخلاقی و حقوقی مهار نشود، عقل و خرد وی تحت سیطره میل به خوددوستی و شعب آن، بهویژه عواطف، غضب و شهوت، قرار میگیرد و نهتنها به هر خیانتی دست میزند، که برای آن توجیه علمی و عقلی نیز میسازد، ولی در آموزههای قرآنی و روایات معصومین (ع) بر این نکته تأکید شده است که انسان جدای از وحی، زمینه سقوط خود و جامعه را فراهم میکند (همان).
مبانی ارزششناختی اندکی تأمّل در خوددوستی انسان، که از امیال اصیل و ذاتی اوست، ما را به این نتیجه میرساند که اگر آزادی انسان در پرتو تعالیم دینی و ارزشهای اخلاقی و حقوقی مهار نشود، عقل و خرد وی تحت سیطره میل به خوددوستی و شعب آن، بهویژه عواطف، غضب و شهوت، قرار میگیرد؛ نهتنها به هر خیانتی دست میزند، که برای آن توجیه علمی و عقلی نیز میسازد.