چکیده:
بخش قابل توجهی از نظرات ویتگنشتاین متأخر درباره چیستی فهم است. ویتگنشتاین برای بررسی چیستی فهم و بحث ایجابی خود از فهم، ابتدا نشان میدهد که فهم چه نیست. از نظر او، در عرف، فهم یک احوال ویژۀ ذهنی دانسته میشود که سرچشمه کاربرد صحیح است. وی معتقد است که فهم یک امر ذهنی نیست. منظور او از اینکه فهم امر ذهنی نیست، این است که فهم نه یک تجربۀ ذهنی، نه یک حالت ذهنی، نه یک فرآیند ذهنی و نه نوعی استعداد/ تمایل مغز است. در این مقاله ضمن بررسی نظر ویتگنشتاین دربارۀ اینکه چرا فهم هیچکدام از سه امور ذهنی (تجربه، فرآیند و حالت ذهنی) گفته شده در بالا نیست به ارزیابی نظر ویتگنشتاین پرداخته شده و نشان داده میشود که می-توان از منظرهای گوناگون دربارۀ این ادعا که فهم یک حالت، فرآیند یا تجربۀ ذهنی نیست، اعتراض کرد. به عبارت بهتر، نشان خواهم داد که ویتگنشتاین موفق نشده است که نشان بدهد فهم یک امر ذهنی نیست.
“What is understanding” is an important question in Later Wittgenstein's works. To examine what understanding is and his positive discussion of understanding, Wittgenstein first shows what understanding is not. According to him, in common sense, understanding is a special mental state that is the source of correct use. But he believes that understanding is not a matter of the mind. He means that understanding is not a mental experience, not a mental state, not a mental process, not a brain disposition. In this article, I examine Wittgenstein's view of why understanding is none of the three mental things (mental experience, mental state, mental process) mentioned above. Also, I will evaluate Wittgenstein's view and show that it is possible to challenge the claim that understanding is not a mental experience, not a mental state, not a mental process. In other words, I will show that Wittgenstein has failed to show that understanding is not a matter of the mind.
خلاصه ماشینی:
Mental process منظور از اينکه فهم ، نوعي تجربۀ ذهني است ، ميتواند اين باشد که فرد داراي «احوالي است که او تحت آن احوال چنان تجربه اي را» دارد (پژوهش ها، ١٣٨١: بند ١٥٥).
براي مثال ، به صورت شهودي ميتوان حدس زد زمانيکه صوتي زباني (مثلا صوت زبان چيني که با آن آشنا نيستيم ) را ميشنويم ، تجربه اي مانند اين داريم که ميدانيم صوتي که ميشنويم ، نوعي زبان است ؛ به خصوص اگر چنين تجربه اي را با زماني مقايسه کنيم که تنها صداهايي را از محيط اطراف ميشنويم ؛ در اين حالت تجربۀ زبان بودن اين نوع صداها را نداريم .
١ بنابراين ، هرچند ويتگنشتاين در اينکه فهم نوعي تجربه نيست به نکته درستي اشاره کرده است که تصور و تصوير ذهني؛ يعني نوعي حالت ذهني تصويري خاص براي فهميدن عبارت يا کلمه اي زباني، نه کافي است و نه لازم ، اما وي به اين نکته نپرداخته است که يتوانيم از نوعي تجربۀ شنيداري سخن بگوييم .
بنابراين اين اعتراض بيان ميکند که آنچه ويتگنشتاين دربارة تفاوت فهم و حالتي ذهني، مبني بر اينکه حالت ذهني تنها در زماني منحصر به فرد و به صورت مستمر وجود دارد، اما فهم اينگونه نيست ، تنها ممکن است براي فهم جمله هاي نوعي و فهم عرفي جمله ها کاربرد داشته باشد و حالت رخ دادگي فهم زباني يا حالت آنچه گفته شده است را ناديده ميگيرد.
مورد سومي که ويتگنشتاين بررسي ميکند اين است که نشان بدهد فهم زباني نوعي حالت ذهني نيست .
Wittgenstein: Understanding and Meaning: Volume 1 of an Analytical Commentary on the Philosophical Investigations, Part I: Essays.