چکیده:
هدف مقاله، درک رابطه بین سیستم نهادی و خلق دانش است و به این سئوال پاسخ داده میشود که سیستم نهادی چگونه و طی چه شرایطی میتواند نوآوری و خلق دانش را تقویت کند. در این راستا، نخست دانش و نوآوری از منظر پارادایم رابطه ای معرفی شده است، آنگاه رابطه بین نهادها و توسعه دانش و نوآوری، شرایط و عوامل آن تجزیه و تحلیل شده است. با تکیه بر نظریه ساختاری گیدنز، استدلال می شود که نهاد، از سویی فرآیندهای تعامل اقتصادی را شکل میدهد و از سوی دیگر از فرآیندهای تعامل اقتصادی شکل میگیرد که موجب ایجاد مسئله متناقضی می شود و آن این که از سویی نهادها ساختارهایی هستند که عمل انسانی را شکل می دهند و از سوی دیگر، برای خلق نوآوری و دانش باید تغییرات نهادی صورت بگیرد و نهادهای مشوق نوآوری و خلق دانش ایجاد شوند، اگر کنش بازیگران از نهادها شکل می گیرند، بازیگران چگونه میتوانند همان نهادها را تغییر دهند. به عبارت دیگر افراد چگونه می توانند نهادی را تغییر دهند که عقلانیت و اقدام آنها مقید به همان نهاد است؟ بر اساس مطالعه، وقتی بازیگران کارآفرینی نهادی میخواهند نهادهای موجود را تغییر و نهادهای جدیدی ایجاد کنند، باید محیط نهادی موجود را تغییر دهند. چون نهادهای موجود برای بسیاری از بازیگران منافع دربر دارد، کارآفرینان نهادی مجبورند منابع را بسیج کنند و قابلیت های خاص را به منظور ارتقای مشروعیت و حقانیت برای تغییر و متقاعد کردن دیگران در پذیرش شیوه های جدید توسعه دهند. در نتیجه نهادی اولیه شکل میگیرد که با گذشت زمان تثبیت و به نهادی پذیرفته شده تبدیل می شود.
خلاصه ماشینی:
با تکيه بر نظريه ساختاري گيدنز، استدلال مي شود که نهاد، از سويي فرآيندهاي تعامل اقتصادي را شکل مي دهد و از سوي ديگر از فرآيندهاي تعامل اقتصادي شکل مي - گيرد که موجب ايجاد مسئله متناقضي مي شود و آن اين که از سويي نهادها ساختارهايي هستند که عمل انساني را شکل مي دهند و از سوي ديگر، براي خلق نوآوري و دانش بايد تغييرات نهادي صورت بگيرد و نهادهاي مشوق نوآوري و خلق دانش ايجاد شوند، اگر کنش بازيگران از نهادها شکل مي گيرند، بازيگران چگونه مي توانند همان نهادها را تغيير دهند.
پارادايم رابطه اي بنيان مفهومي کنش اقتصادي، را بر اساس رويکرد نهادي ميبيند(١٩٩٩ ,Amin) که در آن اهداف و اولويت هاي کنش اقتصادي از پيش با اين فرض تعيين شده نيست که عوامل ، با منطق حداکثر سازي سود عمل ميکنند بلکه کنش رابطه اي مبتني بر سه اصل متني بودن ، وابستگي به مسير و اقتضايي است .
استرافيلد(٧٧٤-٧٥٥ :١٩٩٣ ,Setterfield)، چند تبيين ممکن براي اين مسأله معرفي کرده است : 1 institutional hysteresis 2 Thomas Alva Edison يکم ، به تبعيت از منطق مشابهي که در معماي کلاسيک زندانيان در اقتصادو١جود دارد، ناکارايي نهادي ميتواند پايدار باشد اگر به جلوگيري از تعارض در توزيع مجدد منابع يا نتايج کمک کند؛ دوم ، دليل ديگر براي حفظ نهادهاي ناکارآمد، اجتناب از تحريم هاي اقتصادي است .