خلاصه ماشینی:
"به خاطر میآورم زمانی که از نظر جسمانی در وضعیت نامطلوبی بسر میبردند و هدف ایجاد حد اکثر آرامش و استراحت برای ایشان بود در طی شب بارها از خواب برمیخاستند و از زمان میپرسیدند تا مطمئن شوند چقدر به وقت شرعی صبح باقی مانده است و در همان حال نماز شب ایشان ترک نمیشد1 خانم دکتر زهرا مصطفوی مادرم میگفتند یک وقتی من به آقا گفتم هرجا رفتی،من با شما آمدم.
3 ب-یک شب متوجه شدم،اما با صدای بلند گریه میکند من هم متأثر شدم و شروع کردم به گریه کردن ایشان برای تجدید وضو بیرون آمدند، متوجه من شدند،فرمودند: فلانی تا جوان هستی قدر بدان و خدا را عبادت کن.
امام با صدای بلند گریه میکند من هم متأثر شدم و شروع کردم به گریه کردن ایشان برای تجدید وضو بیرون آمدند،متوجه من شدند،فرمودند: فلانی تا جوان هستی قدر بدان و خدا را عبادت کن.
6 یک شب متوجه شدم،امام با صدای بلند گریه میکند من هم متأثر شدم و شروع کردم به گریه کردن ایشان برای تجدید وضو بیرون آمدند،متوجه من شدند،فرمودند: فلانی تا جوان هستی قدر بدان و خدا را عبادت کن."