چکیده:
فلسفه سیاسی لاک به شدت تحت تاثیر زندگینامه او است. جان لاک (متولد 1632-1704)، در خانواده ای مستقر در سامرست به دنیا آمد و دانشجوی پزشکی در کریست چرچ آکسفورد بود. وی در طول مدت تصدی خود در موسسه مذکور، زمان خود را با آنتونی اشلی کوپر، اولین ارل شفتسبری نیز گذراند. در این دوران است که شفتسبری به او کمک کرد تا حسی بالغ در نظریهپردازی موضع سیاسی خود ایجاد کند. لاک به دلیل متفاوت بودن با سایر متفکران زمان خود شناخته می شود، زیرا او نظریه های خود را بر روی رضایت، نگاه اولیه و فلسفه سیاسی لیبرال متمرکز کرد که با نظریه لویاتان هابز رقابت می کند. او یک نظریه پرداز لیبرال است که این تصور را ایجاد می کند که او مخالف مطلق گرایی سیاسی است، و اینجاست که نقطه شروع اشتراک او از مشروطیت لیبرال مدرن را می بینیم. این امر بر مواضع او برای حقوق طبیعی، دولت محدود، مدارا مذهبی، پاسخگویی اجرایی و حاکمیت قانون تاثیر گذاشت. این عناصر بیشتر نقطه شروع او در ساختن نظریه قرارداد اجتماعی او هستند. در این مقاله به دو رساله وی در باب مولفه های دولت مدرن و کارکرد در عصر حاضر می پردازیم.
خلاصه ماشینی:
ایده جان لاک، نه تنها دانش سطحی و قرارداد اجتماعی او را می بینیم، بلکه ماهیت انسان، برابری و موضوعات بحث برانگیزی را نیز مورد بحث قرار می دهد که می تواند به عنوان مبنایی برای ایجاد یک دولت مؤثرتر مدرن مورد استفاده قرار گیرد.
بیشتر ایدههای سیاسی او ریشه در موضع او در مورد «برابر» بودن انسانها با یکدیگر از نظر طبیعت دارد (وقتی صحبت از اعمال اقتدار به میان میآید)، و آن را (برابری) به عنوان پایهی نظریه قرارداد اجتماعی لاک قرار میدهد.
جان لاک در رساله های خود بیان می کند که قدرت، ذهن را فاسد میکند و زمانی که انسان دیگری بر دیگران «حاکمیت» داشته باشد، میتواند منجر به نابودی یک نهاد شود.
جان لاک فیلسوف طبیعی و سیاسی برای مشاهده این وقایع حضور داشت و وادار شد که آنچه را که به عنوان رساله دوم درباره دولت شناخته می شود نوشت.
در این بخش از رساله -فصل نوزدهم- جان لاک در مورد انحلال دولت، روشی که مردم می توانند دوباره آن دولت را تشکیل دهند، و شورش های طبیعی و عادلانه ای که از سوء استفاده سلطنتی از قدرت رخ می دهد، بحث می کند.
استدلال نهایی لاک این است که چه کسی باید در مورد زمانی که یک دولت از قدرت خود سوء استفاده می کند و "بر خلاف اعتماد خود" عمل می کند، قضاوت کند.
لاک می گوید که دولت نمی تواند قدرت مطلق داشته باشد، زیرا تابع محدودیت هایی است که قوانین و حقوق طبیعی تعیین می کنند.