چکیده:
در میان مکاتب یونان باستان، تفکّر ارسطویی نظاممندترین مکتب فلسفی به شمار میآید و ازجمله شاخصههای مهم آن، توجّه ویژه به حوزة عمل است. امّا بهموازات آن، در مشرق زمین نیز، برخی مکاتب هندی با بهرهمندی از منابع معرفتی متنوّع ازجمله وداها و اوپانیشادها فعّال بودند. از این میان، مکتب سانکهیه با طرح مبانی هستی شناختی خاص بهویژه در مورد پوروشا (روح نامحسوس در شعور خالص) و پراکریتی (مادّة اوّلیة جهان)، از سایر مکاتب هندوها، نظاممندتر به نظر میرسد. ازآنجاکه حکمت عملی در هر یک از دو نظام فکری یادشده، بر بخشهایی از آرای ماورای حسّی ابتنا دارد، پژوهش پیش رو با رویکرد تاریخی در فلسفه و با لحاظ پیشینهها و تحلیل اصطلاحات فلسفی پرکاربرد نزد ارسطو و سانکهیه، میکوشد تا مبادی نفسشناسی آنان را بر پایة نسبت میان حکمت نظری با حکمت عملی، مورد مقایسه قرار دهد. یافتة مهم پژوهش آنکه، تلّقی متفاوت این دو مکتب از اوصاف نفس آدمی و ارتباط آن با بدن، دلیل اصلی تمایز اهداف آنان از طرح مباحث حکمت عملی است. پیشینههای فکری ارسطو، بسی پیچیدهتر از کاپیلا است؛ حکمت عملی ارسطو، خانواده و جامعه را نیز شامل میشود ولی آموزههای سانکهیه، تنها ناظر به سلوک فردی انسانها است؛ «اعتدال» کلیدیترین مفهوم برای فهم حکمت عملی ارسطو است ولی در نظام فکری سانکهیا، فهم تمایز میان نفس با بدن و ذهن و حتّی عقل، تمهید مهمّی برای شناخت غایت ریاضتهای فردی است.
Among the schools of ancient Greece, Aristotelian thought is the most systematic philosophical school and one of its important features is the special attention to the field of practice. But at the same time, in the Orient, some Indian schools were active with the benefit of various epistemological sources, including the Vedas and the Upanishads. Among these, the Sankehiyeh school seems to be more systematic than other Hindu schools in that it lays down specific metaphysical foundations, especially in the case of Purusha (the intangible soul in pure consciousness) and Prakriti (the primordial matter of the universe). Since practical wisdom in each of these two systems of thought is based on parts of their metaphysical views, the present study takes a historical approach to philosophy and to the background and analysis of philosophical terms widely used by Aristotle and Sankehiyeh. He tries to compare their psychological principles based on the relationship between theoretical wisdom and practical wisdom. The important finding of the research is that the different perceptions of these two schools of the characteristics of the human soul and its relationship with the body are the main reason for distinguishing their goals from the discussion of practical wisdom. Aristotle's intellectual backgrounds are much more complex than those of Capilla; Aristotle's practical wisdom includes the family and society, but the teachings of Sankehiyeh are only concerned with the individual conduct of human beings; "Moderation" is the key concept for understanding Aristotle's practical wisdom but in the Sankhya system.
خلاصه ماشینی:
ازآنجاکه حکمت عملي در هر يک از دو نظام فکري يادشده ، بر بخش هايي از آراي ماوراي حسي ابتنا دارد، پژوهش پيش رو با رويکرد تاريخي در فلسفه و با لحاظ پيشينه ها و تحليل اصطلاحات فلسفي پرکاربرد نزد ارسطو و سانکهيه ، ميکوشد تا مبادي نفس شناسي آنان را بر پايۀ نسبت ميان حکمت نظري با حکمت عملي، مورد مقايسه قرار دهد.
پيشينه هاي فکري ارسطو، بسي پيچيده تر از کاپيلا است ؛ حکمت عملي ارسطو، خانواده و جامعه را نيز شامل ميشود ولي آموزه هاي سانکهيه ، تنها ناظر به سلوک فردي انسان ها است ؛ «اعتدال » کليديترين مفهوم براي فهم حکمت عملي ارسطو است ولي در نظام فکري سانکهيا، فهم تمايز ميان نفس با بدن و ذهن و حتي عقل ، تمهيد مهمي براي شناخت غايت رياضت هاي فردي است .
ازآنجاکه نزد ارسطو و سانکهيه ، به ارتباط آراي نظري با دستورات عملي توجه ويژه اي شده است و دراين باره شاهد مباحث قابل توجهي در باب نفس انساني و تکامل آن هستيم ؛ در پژوهش پيش رو برآنيم تا بر پايۀ رابطۀ ميان حکمت نظري و حکمت عملي، مبادي نظري نفس شناسي را از منظر دو نظام فکري يادشده مورد مقايسه قرار دهيم .
تشريح همۀ اين مقولات براي فهم آراي نفس شناسانۀ فيلسوفان سانکهيه ضرورت ندارد؛ بلکه بيش از آن ، ملاک طبقه بندي مقولات نزد ايشان ، اهميت ويژه اي دارد؛ چون فهم اين ملاکها، وجوه تمايز مکتب سانکهيا را از ساير مکاتب هندوئيسم و نسبت ميان نظر و عمل را در اين نظام فلسفي روشن ميکند.