چکیده:
شطح و شطحگویی یکی از عناصر انکارناپذیر در تصوف اسلامی است. خراسانیان از هواداران شطح بودهاند و بیشترین شطحها نیز از صوفیانِ خراسان روایت شده است. بایزید بسطامی که پیشوای خراسانیان است، شطحهای بسیاری بر زبان رانده است؛ یکی از مهمترین آنها «سبحانی سبحانی ماأعظم شأنی» است. به این شطح در محافل صوفیانه بسیار توجه شد و مخالفان و موافقان بسیاری پدید آورد. در این پژوهش به بررسی سخنان مشایخ دربارة شطحیات بایزید بهصورت کلی و سپس شطح سبحانی بایزید بهصورت خاص پرداخته شده است؛ همچنین به آرای شمس تبریزی دربارۀ این سخن بایزید توجه میشود. نگاه منتقدانة شمس در تصوف، به موضوع شطح نیز راه یافته و بهویژه شطحِ سبحانیِ بایزید را از وجوه گوناگون بررسی و نقد کرده است. بررسی دیدگاههای شمس در این باره نشان میدهد او بر نظریات پیشینیان نسبتبه این سخن بایزید آگاه بوده؛ اما بهسبب خروج شطح از دایرۀ شریعت و عرف، آن را از گفتمان عرفانی خود خارج کرده است و از این منظر، بایزید و شطحیات او را نقد میکند.
An ecstatic utterance (shath) is one of the undeniable elements in Islamic Sufism. Khorasanians have been supporters of shath and most of shaths have been narrated from Sufis of Khorasan. Bayazid Bastami, the leader of the Khorasanians, has mentioned many shaths, one of the most important of which is Sobhani Sobhani Ma'azam Shani. This shath was highly regarded in Sufi circles and created many opponents as well as proponents. Shams Tabrizi is among those who have paid attention to Bayazid's sublime shaths. Shams' critical view in Sufism has also been extended to the category of shath by examining the specificity of Bayazid’s shath from various perspectives. In the present study, the sayings of the elders about Bayazid's shaths, in general, and Sobhani Bayazid's shaths, in particular, are studied. Specifically, Shams Tabrizi's views on Bayazid's remarks have been examined. An examination of Shams’ views in this regard shows that he was aware of Bayazid’s predecessors’ views. However, by removing shath from the circle of Sharia and custom, he removes shath from the mystical discourse and criticizes Bayazid and his shaths.
خلاصه ماشینی:
در اين پژوهش به بررسي سخنان مشايخ دربارة شطحيات بايزيد به صورت کلي و سپس شطح سبحاني بايزيد به صورت خاص پرداخته شده است ؛ همچنين به آراي شمس تبريزي دربارة اين سخن بايزيد توجه ميشود.
بررسي ديدگاه هاي شمس در اين باره نشان ميدهد او بر نظريات پيشينيان نسبت به اين سخن بايزيد آگاه بوده ؛ اما به سبب خروج شطح از دايرة شريعت و عرف ، آن را از گفتمان عرفاني خود خارج کرده است و از اين منظر، بايزيد و شطحيات او را نقد ميکند.
نکتۀ توجه برانگيز در اظهارنظر هجويري، توجيه و تفسير سخن بايزيد است ؛ زيرا تصوف هجويري کاملا مبتني بر شريعت است ؛ ٤ اما اين شطح بايزيد در نظر او کفر نيست و حتي نشان دهندة مقام والاي اوست .
شايد نتوان شمس را جزو کساني دانست که به طور کامل به انکار بايزيد پرداخته و به واسطۀ شطحيات ، بايزيد را تکفير کرده اند؛ اما با بررسي مدارک و شواهد تاريخي مشخص ميشود که شمس درواقع درپي توجيه و تفسير شطحيات بايزيد نبوده است و انتقادهاي بسياري از شطحيات بايزيد به عمل آورده است ؛ به جز يک مورد که تفسيري کوتاه بر شطح سبحاني بايزيد ازو نقل شده است و آن را محصول بيخودي بايزيد ميداند که چون به خود ميآيد، استغفار ميکند (تبريزي، ١٣٨٥، ج ١: ٦٥٧)؛ ازين رو بايد پذيرفت که درحقيقت نگاه شمس در مباحث طريقت ، نگاهي انتقادي، نه از سر شيفتگي بوده است ؛ زيرا دربارة بزرگاني مانند ابن عربي، سنايي و حتي مولانا که 5 نزديک ترين مريد و همدم شمس بود نيز چنين داوريهايي ديده ميشود.