چکیده:
آجیویکا، یکی از صورتهای ناستیکایی و بدعتگذار دیانت هندی است که بهرغم همنوایی تقریبی با آیین جین و آیین بودا، طریقت اثربخش جداگانهای را در قرن ششم قبل از میلاد در برابر برهمنیسم ایجاد کرده است. «دین مفقودة هندی»، تعبیری در وصف آجیویکاست؛ زیرا آن از قرن چهاردهم میلادی ناپدید شد و احتمالا در نحلههای متاخرتری چون دیگمبرۀ جینیسم و ویشنوپرستی جذب گردید. اندیشۀ کانونی و متمایز آجیویکا، «جبرگرایی» است که بهعنوان گرایشی نادر در فضای فکری هندویی، در یک قرائت حداقلی ظاهرا در تضاد با انگارۀ فراگیر «کرمه» قرار میگیرد. پژوهش پیشرو با تمرکز بر «جبرگرایی» در بیان ابعاد نظری و عملی آجیویکا، میخواهد احتمال هماهنگی نسبی یا تعارض کامل انگارۀ تقدیر مقدّر (نیاتی) را با آموزۀ کرمه بررسی و تحلیل کند. در این جستار، تحلیلها نشان میدهند که پذیرش مطلق تقدیر و مآلا نفی ارادة آزاد انسان توسط آجیویکا با سایر انگارههای این مکتب، همچون «قول به طبقات ششگانۀ وجود»، «اتمباوری»، «پیشگویی با توجه به قول به جبر طبیعت» و نیز «باور به کارآمدی ریاضت (تپس) در نیل به رستگاری (مکشه)» ظاهرا سازگار بهنظر میرسد. بااینحال از منظری انتقادی، میتوان اظهار داشت که اندیشههای آجیویکا با وجود برخورداری از انتظام صوری، بر پیشفرضهای پیشینی تجربهناپذیر و در پارهای موارد بر پندارههای ظنی استوار است.
Ajivika is one of the Gnostic and heretical forms of Indian religion, which, despite being roughly consistent with Jainism and Buddhism, created a separate effective doctrine against Brahmanism in the 6th century BC. "Hindi's missing religion" is an expression that describes Ajivika; because it disappeared from the 14th century AD and was probably absorbed into later trends such as Digambaras of Jainism and Vaishnavism. The central and distinctive thought of Ajivika is "determinism" - as a rare tendency in the Hindu intellectual space - which seems to be, having a minimal reading of it, in conflict with the comprehensive idea of "karma". Focusing on "determinism" in the expression of the theoretical and practical dimensions of Ajivika, this research tends to study and analyze the possibility of a relative harmony or a complete conflict between the idea of predestination (niyyati) and the doctrine of “karma”. My analysis in this essay shows that the absolute acceptance of predestination and rather the denial of human free will by Ajivika seems to be consistent with the other ideas of this school; such as: "believing in the six classes of existence", "atomism", "prophecy according to the idea of determinism of nature" and also "belief in the efficacy of asceticism (tapas) in achieving salvation (moksha)". However, I can say, from a critical point of view, that despite having a formal order, Ajivika's thoughts are based on inexperienciable presuppositions and on dubious ideas in some cases.
خلاصه ماشینی:
افزون بر اين، ميدانيم که نزد هندوان از عناصر مقوّم و مبيّن سمساره، عقيده به حضور و تأثير قانون کيهاني / اخلاقي «کَرمَه» (karma) است که بنا بر آن، مکافات معصيتها (papa)، شرايط محنتبار زندگي است و کردار نيک (punya)، پاداش متناسب خود را بهصورت تجارب متنوع حيات موجب ميشود؛ ليکن تلويحاً ميتوان دريافت که پيشفرض بنيادين اعتقاد به دو آموزۀ سمساره و کرمه، پذيرش اختيار آزاد انساني (purusakara) است؛ به اين معنا که آدمي قادر است در چرخههاي سمساره و در اثر التزام دائمي به کرمة نيک، وضعيتهاي زندگي خود را همواره ارتقا بخشد.
بررسيهاي پژوهش حاضر حکايت از اين دارند که چنين نتيجهگيريهايي کاملاً صادق و تماماً موجه نيستند؛ زيرا در تاريخ تفکر هند، ردپايي از يک جنبش اثربخش، اما تقريباً گمنام، بهنام «آجيويکا» (Ajivika) نيز ديده ميشود که با نظام عقيدتي و عملي ويژهاي و بهرغم قول به سمساره، منکر ارادۀ آزاد انساني است و به يک معنا جبرِ حاکم بر موجودات و اصالت تقدير مقدر (Niyati) را پشتيباني ميکند که خود ايدههايي هستند بهغايت چالشي.
ازاينرو ميتوان پرسيد: آيا بر جبرگرايي مدنظر آجيويکا، معنايي مطلق مترتب است يا دلالتي نسبي؟ آيا جبرگرايي بهتفسير آجيويکا را ميتوان بهعنوان تنها ناموس محتوم اشيا تحليل کرد يا آنکه آن بهعنوان ناموس لايزالِ رفتار انساني نيز کارآمدي دارد؟ جبر کيهاني آجيويکا از حيث برخوردارياش از کيفيتي شخصي يا خاصيتي شعورمند، چه تحليلي دارد؟ در يک تحليل حداکثري، اين نوع از انديشۀ جبر، آيا اساساً در تضاد کامل با قانون کرمه قرار دارد؟ و در نهايت، آيا ما براساس تحليل مضمون، مجازيم آجيويکا را يک جنبش کاملاً قَدَريمذهب بناميم؟ آنچه بر جذابيت و اهميت موضوع حاضر ميافزايد، اين فرض برآمده از بررسيهاي اوليه است که احتمالاً و بنا بر يک تحليل، انديشۀ کرمه خود مبيّن بُعدي از جبرگرايي آجيويکا و اساساً بستر اَعمال کرمهاي انسان است.