خلاصه ماشینی:
"یادداشتهایی پیرامون یک بیت از حافظ به گیس وی تو سوگند دکتر محمد حسین محمدی در بین غزلهای حافظ،غزلی است با این مطلع: به تیغم گر کشد دستش نگیرم و گر تیرم زند منت پذیرم (دیوان غنی و قزوینی-227)1 یکی از ابیات این غزل هفتبیتی،چنین است: به گیسوی تو خوردم دوش سوگند که من از پای تو سر بر نگیرم2 که در این مقاله بدان خواهیم پرداخت.
از جمله در غزل دیگری با ایجاد یک زمینهء خیالی بسیار زیبا،بهطور غیرمستقیم به بلندی گیسوی معشوق، اشارتی گذرا کرده است: زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست در دست،سر مویی از آن عمر درازم (ص 229) و در غزلی دیگر مستقیما گفته است: اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست (ص 18) ظاهرا این درازی زلف از سنتهای پسندیده در بین ایرانیان قدیم بوده است تا آنجا که بعضی از زنان،وصلهای4به موی خود پیوند میزدهاند تا درازتر به نظر بیاید.
تو گویی کسی به جان خود(که امروزه خیلی هم متداول است)قسم خورده باشد و من گمان میکنم که زیر ساخت گیسوی دراز در شعر فارسی یادگار همین اندیشهء کهن بشری بوده باشد.
»15 اتفاقا حافظ نیز بیتی دارد که در آن به این مسأله اشارتی کرده است: گیسوی چنگ ببرید به مرگ میناب تا حریفان همه خون از مژهها بگشایند (ص 137) آقای خرمشاهی دربارهء این بیت به نقل از یادداشتهای مرحوم قزوینی مینویسد: «حافظ ابرو جامع التواریخ رشیدی(چاپ دکتر بیانی-ص 70)در ذکر وفات اولجایتو میگوید:«در شب غره شوال سنهء ست و عشرة و سبعمائه از این دار فنا به سرای بقا انتقال فرمود."