چکیده:
در این پژوهش برآنیم تا با بررسی ویژگیهای فکر و حدس، اثبات کنیم که در بسیاری از جاها ـ بهجز مواردی اندک ـ رکن اصلی کشف حدّوسط، حدس است نه فکر. ویژگی فکر، حرکت تدریجی در بستر زمان است و ویژگی حدس، دفعی و غیرزمانی بودن است. بنابراین فکر و حدس دو پدیده متفاوت در شناسایی تصورات و تصدیقات هستند؛ بااینحال، حدس در بخش استدلال فکری، یاور فکر خواهد بود؛ یعنی در فرایند استدلال زمانی و دارای حرکت از مطلوب بهسوی معلومات و گشتن میان معلومات مناسب و یافتن حدّوسط برای معلوم کردن مطلوب، اینگونه نیست که یافتن حدّوسط بهتدریج و با بررسی یکایک قضایا نسبت به مطلوب حاصل شود، بلکه عنصر حدس در فرایند تدریجی فکر مداخله کرده و بیدرنگ حدّوسط مطلوب در ذهن حاضر شده و فرایند فکر به انجام میرسد و مطلوب مجهول معلوم میشود. با بررسی تعاریف فکر و حدس این نتایج بهدست آمده است که در فکر دستکم دو حرکت هست؛ درحالیکه در حدس حرکتی نیست؛ فکر گاهی از دستیابی به مجهول ناتوان است و به نتیجه نمیرسد؛ برخلاف حدس که این احتمال در آن راه ندارد؛ و ازآنجاکه فکر دارای دستکم دو حرکت است، تحقق آن در ظرف زمان است؛ درحالیکه حدس یکباره پدید میآید و تحققش در «آن» است؛ در فکر شدت و ضعف کیفی و در حدس شدت و ضعف کمّی، بیشتر است. با توجه به مداخلۀ حدس در فرایند تحقیق نشان میدهیم که حقیقت فکر که رسیدن به مطلوب از راه معلومات پیشین، با دو حرکت از مطلوب به معلومات و گشتن در میان آنها و یافتن معلوم مناسب، متقوّم به حدس برای کشف حدّوسط است و شاید بتوان این نتیجه را بهدست آورد که در بسیاری از موارد -اگر نگوییم همۀ موارد- برای یافتن مجهول تصدیقی، حدس کاشف حدّوسط است و فرایند فکر در رسیدن به مجهول، جنبۀ مقدمی و اعدادی دارد و نقش اصلی برای حدس است؛ نگاهی که میتواند اهمیت این پژوهش درباره حدس را نشان دهد.
Examining the characteristics of thought and conjecture, in this research we aim to prove that in many cases - except for a few ones- the main element of discovering the middle term is conjecture, not thought. Thought has a gradual movement in the course of time, while conjecture is non-gradual and non-temporal. Therefore, thought and conjecture are two different phenomena in identifying perceptions and confirmations, but conjecture helps thought in intellectual reasoning. In the process of temporal reasoning and moving from the object of quest to knowledge and searching and finding the middle term to determine the object of quest, the middle term is not achieved gradually through examining some issues relative to the object of quest, but rather the element of conjecture intervenes in the gradual process of thought and immediately the desired middle term is present in the mind and the thought process is completed and the desired unknown is known. By examining the definitions of thought and conjecture, it is made clear that there are at least two movements in thought, while there is no movement in conjecture. Thought is sometimes incapable of reaching the unknown and reaches no results, while conjecture is not like this. Since thought has at least two movements, its realization takes time, while conjecture appears all at once and is realized in an instant. Thought is concerened with qualitative intensity and weakness, while conjecture deals with quantitative intensity and weakness. With regard to the intervention of conjecture in the research process, we show that the truth of thought, i.e., reaching the object of quest through previous knowledge, with two movements from the object of quest to the knowledge and searching and finding the appropriate knowledge, is equivalent to conjecture for discovering the middle term. Perhaps it can be concluded that in many cases - if not in all cases –, in order to find the confirmed unknown, conjecture can discover the middle term. In reaching the unknown, the thought process has a preliminary and numerical aspect, while conjecture has a main role. This outlook can show the importance of this research about conjecture.
خلاصه ماشینی:
بنابراین فکر و حدس دو پدیده متفاوت در شناسایی تصورات و تصدیقات هستند؛ بااینحال، حدس در بخش استدلال فکری، یاور فکر خواهد بود؛ یعنی در فرایند استدلال زمانی و دارای حرکت از مطلوب بهسوی معلومات و گشتن میان معلومات مناسب و یافتن حدّوسط برای معلوم کردن مطلوب، اینگونه نیست كه يافتن حدّوسط بهتدریج و با بررسی يكايك قضایا نسبت به مطلوب حاصل شود، بلکه عنصر حدس در فرایند تدریجی فکر مداخله کرده و بیدرنگ حدّوسطِ مطلوب در ذهن حاضر شده و فرایند فکر به انجام میرسد و مطلوبِ مجهول معلوم میشود.
با توجه به مداخلۀ حدس در فرایند تحقیق نشان میدهیم که حقیقت فکر که رسیدن به مطلوب از راه معلومات پیشین، با دو حرکت از مطلوب به معلومات و گشتن در میان آنها و یافتن معلوم مناسب، متقوّم به حدس برای کشف حدّوسط است و شاید بتوان این نتیجه را بهدست آورد که در بسیاری از موارد -اگر نگوییم همۀ موارد- براي یافتن مجهول تصدیقی، حدس کاشف حدّوسط است و فرایند فکر در رسیدن به مجهول، جنبۀ مقدمی و اِعدادی دارد و نقش اصلي براي حدس است؛ نگاهي كه ميتواند اهميت اين پژوهش درباره حدس را نشان دهد.
3. قلمرو فكر و حدس در تصورات فكر در تصورات و تصديقات راه دارد و فخررازي بهدليل اينكه تحصيل مجهول را در علم ابتدايي و همچنين در سهو و نسيان محال ميداند، فكر را نسبت به مجهولات تصوري نفي ميكند و صدرالمتألهين اختصاص فكر به تصديقات را بيوجه ميخواند (صدرالدين شيرازي، 1990، ج3، ص516)؛ همانگونه كه ابنسينا گفته است: فكر به تصديقات اختصاص ندارد، بلكه در تصورات هم فكر و هم حدس مطرح است؛ زيرا گاهي تعريف يك تصور مجهول را معلمي به متعلّم خود ياد ميدهد و او آن را فراميگيرد كه بدان تعليم و تعلّم فهمي ميگويند.