چکیده:
در تأویل هستی و متن، حقایقی که از دید ظاهری در تفسیر عالم و متن پنهان است، به منصه ظهور آورده میشود. ملاصدرا به عنوان یک فیلسوف، دارای مبانی مستدلی در وجودشناسی است که بر سبک تأویلی او تأثیر گذاشته است. این مبانی قابل قاعدهمندی است که هدف این مقاله نیز استنتاج این قواعد و نشاندادن تأثیر آنها بر تأویل متن است. روش تحقیق، توصیفی-تحلیلی بر مبنای وجودشناسی صدرایی است و به استنتاج و بررسی پنج قاعده اصلی و چند قاعده فرعی -که در زیرشاخه های قواعد اصلی قابل پیگیری است- می پردازد و با ذکر نمونههای تأویل متن، تأثیر قواعد هستیشناسی را بر تأویل متن نشان میدهد. قواعد اصلی استخراج شده عبارتاند از ارجاع ماهیت به وجود، ظرفیتهای تأویلی در وجود (مراتب وجود)، ظاهر، بستر وجودشناختی، تطابق عوالم در تأویل و ارجاع کثرت به وحدت. این مقاله ضمن آنکه منطقی فلسفی از تأویل های متن را نشان میدهد، نظریه ای تأویلی از هستی در قالب قواعد نیز محسوب میشود.
In the definition of the self and the expression of its characteristics in the discussions related to the Sadra's psychology, no characteristics specific to a specific gender have been expressed, and this has caused the researchers who have researched in this field to describe the self without gender; But in this article, it has been tried according to foundations of Sadra’s philosophy, such as the unity of soul and body in the corresponding stages of their existence etc. having gender should be explained to the soul. Of course, this feature is specific to soul and cannot be applied to other immaterial beings; Because the being the soul of the soul is accompanied by the body in all areas of existence of the soul. By proving the gender of soul, humans will be divided into two main types. The value of this division is very clear in rejecting the opinion of some feminist schools that assert the rights of women against men and women in all matters and explain the differences between the two genders. In this article, using the library method and analyzing the basics of Sadra’s philosophy, the gender of the soul is explained.
خلاصه ماشینی:
موارد زير قواعد هسـتيشـناختي تأويلي صـدراسـت که از متون او اسـتنتاج شـده و تأثير آن بر تأويل متن ، بررسي شده است : ١٣١ الف ) قاعده اول: ارجاع ماهيت به وجود وجودشـناسـي در حکمت صـدرا به قدري محوري اسـت که ميتوان گفت وجودشـناسي او همان تأويل او از عالم و به عکس ، تأويل او از عالم ، وجودشناسي اوست .
بنابراين آيه شـريفه بر اين مطلب دلالت دارد که تبعيت از نور نبّوت ، سبب در معرض نور الهي قرارگرفتن (حب الهي) ميشود و روايت «من اطاعني فقد اطاع الله » (همان، ص۱۳۸) نيز چنين حکم مناسـبت وجود معنوي با افاضـه حق را بيان ميکند؛ لذا معناي آيه اين است که تبعيت از پيامبر در دنيا، ســبب انعکاس نور حق بر دل ميشــود که تعبير دقيق تر آن -که در آخرت ظاهر ميشــود- انعکـاس نور حق از نبي بـه انســانهاســت که همان حب الهي اســت .
د) قاعده چهارم: تأويل هر عالم بر اساس تطابق با عوالم ديگر يکي از نکات کليدي در تأويل هســتي و نيز متن ، تطابق عوالم وجودي با يکديگر اســت که در تفسير حقيقت بسيار راهگشاست و اگر با اين نگاه به تأويل آيات هستي و دين پرداخته شود -گرچه نياز به تأمل و کار فکري و عملي فراوان دارد- به نتايج نويي خواهد رسيد.
ـــــــــــــــ؛ تفسير القرآن الکريم ؛ ج۳، تصحيح ، تحقيق و مقدمه ، محسن بيدارفر؛ تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، ۱۳۸۹.