چکیده:
در این نوشتار با رجوع به برخی از مهمترین آثار افالطون، دیدگاه او را درباره شر تبیین میکنیم. با توجه به اینکه او محسوسات را نمودی ضعیف از حقایق الیتغیر مُثُل میداند، زمینهساز این دیدگاه در سنت نوافالطونی میشود که شر جنبه عدمی دارد. این نگرش از رویکرد واقعگرایانه به حیات فاصله دارد زیرا زندگی موجودات زنده به نحو عام و زندگی انسان به نحو خاص با انواعی از شرور متافیزیکی مواجه است و انسان بهعنوان موجودی صاحباختیار، دستخوش یا منشأ شر اخالقی نیز هست. هرچند بر اساس خوانشی خاص میتوان طرح عالم مثل افالطون را در پرتو مواجهه او با مرگ سقراط و تالش برای فراروی از آن جستجو کرد ولی به خاطر نگرش حاکم بر دنیای باستان که مبتنی بر نظام طبقاتی است، افالطون نیز رویکرد نخبهگرایانه اتخاذ مینماید و بهجای تأکید بر مسئولیتهای فردی به تأسی عوام از فیلسوف بهعنوان الگوی تجرد عقلی و فضایل اخالقی در جامعه اشاره میکند. این در حالی است که در جامعه مدرن که ارزشهای فردی اهمیت مییابد، ارتباط مؤثقی بین مسئله شر و مسئولیت اجتماعی برقرار میشود. با رجوع به فلسفه جوسایا رویس که او نیز همچون افالطون متفکری ایدئالیست است، میتوان دریافت که ایدئالیسم معاصر در عین نگاه خوشبینانه و کلگرایانه به جهان نمیتواند واقعیت شر را نادیده بگیرد. رویسهم واقعبینانه به رنجهای بشری مینگرد و هم با توجه به مبانی نظری خود بر رویکرد مسئوالنه برای کاهش رنج و زدودن کاستیهای اجتماعی تأکید میکند
AbstractIn this article, by referring to some of Plato's most important works, we explain his view on evil. Due to the fact that he considers sensations to be a weak representation of immutable truths, the basis of this view is in the Neoplatonic tradition that evil has a non-existent aspect. This attitude is far from a realistic approach to life, because the life of living beings in general and the life of man in particular, is faced with various types of metaphysical evil, and man, as a being with authority, is also subject to or the origin of moral evil. Although based on specific reading, one can look for the plan of the world like Plato in the light of his encounter with the death of Socrates and trying to escape from it, because of the ruling attitude of the ancient world which is based on the class system, Plato also has an elitist approach and instead of emphasizing individual responsibilities, he points to the establishment of philosophers as a model of intellectual celibacy and moral virtues in society. This is while in modern society where individual values are important, a reliable connection is established between the issue of evil and social responsibility. By referring to the philosophy of Josiah Royce, who is also an idealist thinker like Plato, we can understand that contemporary idealism cannot ignore the reality of evil in the same optimistic and holistic view of the world. Royce looks at human sufferings realistically and emphasizes a Evil and Social Responsibility: Investigating the Requisties of Platonic Idealism and Josiah Royce's Idealistic Theresponsible approach to reduce suffering and eliminate social shortcomings according to his theoretical foundations.
خلاصه ماشینی:
هرچند بر اساس خوانشي خاص ميتوان طرح عالم مثل افلاطون را در پرتو مواجهه او با مرگ سقراط و تلاش براي فراروي از آن جستجو کرد ولي به خاطر نگرش حاکم بر دنياي باستان که مبتني بر نظام طبقاتي است ، افلاطون نيز رويکرد نخبه گرايانه اتخاذ مينمايد و به جاي تأکيد بر مسئوليت هاي فردي به تأسي عوام از فيلسوف به عنوان الگوي تجرد عقلي و فضايل اخلاقي در جامعه اشاره ميکند.
شايد در وهله اول به نظر برسد که مقايسه اين دو متفکر وجهي ندارد ولي با توجه به اينکه رويس به عنوان يک ايدئاليست متأثر از افلاطون است ، امکان هم سخني ميان اين دو فيلسوف وجود دارد.
افلاطون را ميتوان سرچشمه ايدئاليسم مطلق دانست که در فلسفه هگل به اوج خود مي - رسد ولي در ادامه شاهد ظهور ايدئاليسم متشخص لوتسه ١- رويس هستيم که فرد را در مسلخ کل قرباني نميکند و براي آن ارزش فينفسه قائل است .
با توجه به اينکه دميورژ به واسطه خير بودن ، اراده براي نابودي شر دارد، چرا در جهان همچنان شاهد وجود شرور فيزيکي و اخلاقي هستيم ؟ در پاسخ بايد گفت که شرور در مقياس جزئي وجود دارند و جهان در کليتش به عنوان مصنوع دميورژ، خير است (افلاطون ، ١٣٦٧، ج ٤، قوانين : ٩٠٥-٩٠٣).
ماهيت انسان و ارتباط آن با امر مطلق به نظر رويس براي اينکه درک روشني از مطلق يا خدا در الهيات داشته باشيم ، لازم است ابتدا به تجارب بشري بپردازيم ، زيرا هستيشناسي با ايده هاي ذهني بشر پيوند دارد.
Studies of Good and Evil: Aserries of Essays upon of problems of philosophy and of life, New York: D.