چکیده:
مکتب گنوسی، از تأثیرگذارترین مکاتب الهیاتی و جریانهای عرفانی و باطنی سدههای اولیه پیشامسیحی و پس از آن است که طریق نجات و رهایی را، مبتنی بر شناخت حقیقت الوهیت میداند و برخی از عمیقترین اندیشههای معرفتی و فلسفی آن روزگار در حوزه خداشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی و فرجامشناسی را در نظام فکری خویش دارد. این عنوان بر نحلههای کهنی اطلاق میشود که زیر اثر هلنیسم یا یونانیمآبی پس از اسکندر، ادیانی چون یهودیت، مسیحیت و زرتشتی و نیز مکاتب فلسفی و الهیاتی آن زمان، از جمله مکاتب هرمسی، افلاطونی و افلاطونی میانه، به گونه کیش و طریقه عرفانی و تلفیقی گستردهای در آسیای غربی رواج یافت که در تبادل آراء و اندیشهها، از آن ادیان و نحلهها اثر پذیرفته و بر آنان نیز اثرگذار بوده است. این مقاله میکوشد تا با بررسی مبانی فکری و محورهای اساسی آموزههای هرمسی، افلاطونی و افلاطونی میانه، در موضوعاتی همچون الوهیت و ثنویت موجود در هستی، جهان و فرجام آن، انسان و قرابت او با خداوند، هبوط روح و عروج آن و مفاهیمی از این دست، به واکاوی و یافتن خاستگاههای اندیشگی جهانبینی گنوسی بپردازد و از این رهگذر، به شباهتها و نیز تفاوتهای این نظامهای الهیاتی با یکدیگر دست یابد.
Gnosticism is one of the most important and influential religious- mystical schools of thought in pre- and post- Christian centuries, which considers salvation on the basis of the divine wisdom, containing some of the deepest epistemological and philosophical ideas of that period in theology, cosmology, anthropology and eschatology. It refers to a number of ancient schools of thought, which has widely spread in Western Asia as a theological and mysteical discipline, under the influence of Hellenism or Greco-Hellenic, Hermetic, Platonic and Middle Platonic schools, as well as religions such as Judaism, Christianity and Zoroasterianism. Because of the widespread exchange of ideas and concepts, these religions and schools of thought had mutual influences on each other and displayed various common features in their beliefs. This paper examines the essence and origins of Gnostic worldview by assessing the main principles and foundations of the Hermetic, Platonic and Middle Platonic ideologies in various topics such as divinity; existential dualism; fate of the world; man and his relation to God; and descent along with return of the spirit, in order to uncover the similarities and differences of these systems of thought.
خلاصه ماشینی:
خاستگاه هاي هرمسي ، افلاطوني و افلاطوني ميانه مکاتب گنوسي 1 نسرين وکيليان دانشجوي دکتري اديان و عرفان ، دانشکده حقوق ، الهيات و علوم سياسي ، واحد علوم و تحقيقات ، دانشگاه آزاد اسلامي ، تهران ، ايران 2 فاطمه لاجوردي استاديار گروه اديان و عرفان ، دانشکده حقوق ، الهيات و علوم سياسي ، واحد علوم و تحقيقات ، دانشگاه آزاد اسلامي ، تهران ، ايران ابوالقاسم اسماعيل پور مطلق استاد گروه فرهنگ و زبان هاي باستاني ، دانشگاه شهيد بهشتي ، تهران ، ايران چکيده مکتب گنوسي ، از تأثيرگذارترين مکاتب الهياتي و جريان هاي عرفاني و باطني سده هاي اوليه پيشامسيحي و پس از آن است که طريق نجات و رهايي را، مبتني بر شناخت حقيقت الوهيت مي داند و برخي از عميق ترين انديشه هاي معرفتي و فلسفي آن روزگار در حوزه خداشناسي ، جهان شناسي ، انسان شناسي و فرجام شناسي را در نظام فکري خويش دارد.
اين عنوان بر نحله هاي کهني اطلاق مي شود که زير اثر هلنيسم يا يوناني مآبي پس از اسکندر، ادياني چون يهوديت ، مسيحيت و زرتشتي و نيز مکاتب فلسفي و الهياتي آن زمان ، از جمله مکاتب هرمسي ، افلاطوني و افلاطوني ميانه ، به گونه کيش و طريقه عرفاني و تلفيقي گسترده اي در آسياي غربي رواج يافت که در تبادل آراء و انديشه ها، از آن اديان و نحله ها اثر پذيرفته و بر آنان نيز اثرگذار بوده است .
G. , Introduction to “the Timaeus Epistle”, The Loeb Classical Library, Cambridge, Harvard University Press, 1975, Vol. 9, p.