چکیده:
برخلاف تصور رایج که خاستگاه حرکت های زیست محیطی را طبقه متوسط شهری می داند تجربه های تاریخی متفاوت نشان می دهد که این تصور از محیط زیستگرایی بسیار محدود است و چنین جنبش هایی ممکن است در وضعیت های جغرافیایی غیرشهری و پیرامونی یا از درون طبقات و گروه های اجتماعی مختلف غیر از طبقه متوسط نیز ظهور کنند. یکی از دلایل آن هم این است که ساختارهای پیرامون سازِ دولت و سرمایه بیشترین حجم تخریبات زیست محیطی را در مناطق پیرامونی انجام می دهند و جدیترین تهدیدهای محیط زیستی نیز متوجه همین مناطق و گروه های اجتماعی ساکن در آنها است. بنابراین جنبش های محیط زیستی در این وضعیت ها بیش از هر جای دیگری با زندگی و سیاست درهم تنیده اند و شرایط امکان ظهور نیز دارند. در این مقاله با مرور پژوهش های تجربی مربوط به موضوع جنبش های محیط زیستی در ایران نشان داده شد که اغلب این پژوهش ها بر کلان شهرهای مرکز ایران متمرکز بوده اند، از این رو در قالب رویکردهای جریان اصلی و رایج قرار می گیرند و نتایج آنها کمک چندانی به توضیح محیط زیستگرایی در پیرامون ایران نمی کند. موارد معدودی از پژوهش ها نیز وجود دارند که اگرچه برخی از نتایج آنها برای پژوهش حاضر قابل پذیرش بود اما به دلیل فقدان چهارچوب مفهومی برای توضیح محیط زیستگرایی در پیرامون که هدف این مقاله است مورد نقد قرار گرفته اند. در ادامه با خوانشی تلفیقی از نظریه های مرکز-پیرامون، محیط زیست گرایی فرودستان و جنبش های اجتماعی جدید چند مفهوم اساسی مانند «استعمار داخلی»، «محیط زیست گرایی فرودستان»، «اکوناسیونالیسم»، «شیوه درونی کنش» و «شیوه بیرونی کنش» معرفی و به طرزی نظرورزانه و با الهام از رویکرد «تعیّن چند بعدی» آلتوسر صورت بندی شده است. بر این اساس برای تبیین عوامل ساختاری و بسترهای ظهور محیط زیست گرایی در پیرامون ایران با تاکید بر کردستان یک چهارچوب مفهومی متشکل از مفاهیم فوق پیشنهاد شده است.
Contrary to the common wisdom that traces the origin of environmental movements to the urban middle class, the existing empirical findings imply that such an account of environmentalism fails to provide a further approach. Environmental movements may emerge from non-urban settings or within different social classes and groups beyond the middle class. Since the state’s marginalizing structure and capital provoke environmental damage in peripheral regions, the social groups living there have been also put in jeopardy. In this respect, it is not coincidence that these peripheral settings are at the core of a variety of environmental movements, which are intricately linked to life and politics. This article, by reviewing the empirical research on environmental movements in Iran, shows that the majority of existing studies focus on the large cities in Iran. As they fall into the mainstream approach to environmental movements, their outcomes remain limited in understanding the inquiries on environmentalism in the periphery of Iran. Even if few studies provide some pertinent results to this research, they lack a conceptual framework to describe environmentalism in the periphery, which is at the hub of this paper. Through the consolidated reading of "center-periphery," "subaltern environmentalism," and "new social movement" theories, some key notions such as "internal colonialism," "subaltern environmentalism," "eco-nationalism," "internal mode of action," and "external mode of action" are then introduced and articulated in a speculative manner, drawing on Althusser's "overdetermination" approach.
خلاصه ماشینی:
دانشيار گروه علوم اجتماعي، دانشگاه پيام نور، سنندج ، ايران تاريخ دريافت : ١٨ مهر ١٤٠١ تاريخ ذيرش : ٦ اسفند ١٤٠١ انتشار آنلاين : ٦ اسفند ١٤٠١ چکيده برخلاف تصور رايج که خاستگاه حرکت هاي زيست محيطي را طبقه ي متوسط شهري ميداند تجربه هاي تاريخي متفاوت نشان ميدهد که اين تصور از محيط زيست گرايي بسيار محدود است و چنين جنبش هايي ممکن است در وضعيت هاي جغرافيايي غيرشهري و پيراموني يا از درون طبقات و گروه هاي اجتماعي مختلف غير از طبقه ي متوسط نيز ظهور کنند.
بنابراين ميتوان گفت که چگونگي مسئله مند (پروبلماتيزه ) نمودن محيط زيست ، ترکيب گروههاي اجتماعي حاضر در جنبش هاي محيط زيستي و نيز پاسخ هايي که هر کدام از اين گروهها و جريان ها براي حل بحران هاي محيط زيستي مطرح ميکنند به بسترهاي اجتماعي و سياسي اين حرکت ها وابسته است ؛ از اين رو برخلاف آن رويکردي که محيط زيست گرايي را يک کنش طبقه ي متوسطي محدود به زندگي شهرنشيني ميداند و براي توضيح آن به تئوريهاي جهانشمول گرايانه اتکا ميکند، اتفاقا جنبش هاي مختلف محيط زيستي با خاستگاه طبقه ي کارگر يا به لحاظ نژادي با خاستگاه گروه هاي رنگين پوست ( براي نمونه در حاشيه ي شهرهاي آمريکا ) و يا به لحاظ ملي/ اتنيکي در برخي از کشورهاي موسوم به جهان سوم وجود داشته و دارند.
اگرچه همزمان با رشد جنبش محيط زيستي به عنوان يک «جنبش اجتماعي جديد»١ در ايران پژوهش هايي نيز در اين باره انجام گرفته اما اين پژوهش ها اغلب محدود به تهران و کلان شهرهاي مرکزي ايران هستند و تلاشي براي توضيح محيط زيست گرايي در پيرامون انجام نشده است .