چکیده:
توان مقاومت در برابر کشش ها و جاذبههای جرائم با اصطلاح خودکنترلی به عنوان عامل تغییردهندۀ نرخ جرم در نظریۀ عمومی جرم معرفی شده است. نسخۀ اسلامیِ اندیشۀ مذکور در منابع متعددی از جمله در کتاب «محجّه البیضا» با عباراتی نظیر ورع، مراقبه و تقوی متبلور گشته است. علیرغم قرابت مذکور، خودکنترلی در نسخۀ فیض کاشانی بر اساس اعتقاد به وجود مراقبی همیشگی و همه جایی پی ریزی شده که کارآیی آن نسبت به مکانیزم هیرشی که بر جامعه پذیر کردن آحاد جامعه تمرکز کرده از قلمرو مکانی و بازۀ زمانی گسترده تری برخوردار است. واگرایی دو دیدگاه در این خلاصه نشده و نتایج این تحقیق که به روش تحلیلی-توصیفی با استفاده از منابع کتابخانه ای صورت گرفته حاکی از آن است که دیدگاه فیض کاشانی بر تطهیر فضای ذهن از تخیل جرائم و کجروی های خیالی و تعمیم تأثیر خودکنترلی در کجروی با حالت وحدت بزهکار و بزهدیده تأکید دارد. این رویکرد به طیف سنّی خاص جهت پذیرش خودکنترلی اعتقاد نداشته و با ارائۀ راهکارهای جامعه پذیرکنندۀ متعدد دیگری از قبیل صلۀ رحم و دستورالعملهای مهارت آفرین و مسلط کنندۀ فرد بر قوای محرکۀ داخلی، نسخه ای جامع تر و کامل تر از خودکنترلی ارائه میکند.
The ability to resist the attractions of crime has been referred to as self-control; the very decisive factor in crime rate in General Crime Theory. Vara, Moraqebah, and Taqwa have been used as equivalents in several Islamic texts including Mahajjatol-Bayda. Despite prima facia similarities, self-control is wider in temporal and palatial aspects in viewpoints of Feyz Kashani and Hirschi, with the former believing in the existence of a persistent and omnipresent guardianship and the latter concentrating on the socialization of all members of the society. Recruiting an analytical-descriptive design, the study revealed that Feyz Kashani provides a more comprehensive account of self-control in purifying the mind of the criminal fancies and perversions and generalization of the effect of self-control on the unified status of the offender and victim. He did not believe that self-control is age-dependent; rather, he proposed several other socializing strategies including Sela-Rahem and training instructions on mastering internal stimuli.
خلاصه ماشینی:
اسپينوزا٣ معتقد است انسان به صورت غريزي هم تمايل به خير و هم تمايل به شر دارد و اين خود افراد هستند که با انتخاب و ارادٔە خود يکي را بر مي گزينند در حالي که توماس هابز٤ فيلسوف انگليسي ، انسان را خلقتاً موجودي شرور دانسته و معتقد است عدم ارتکاب جرم بر خلاف طبع وي مي باشد (تنهايي، ١٣٨٩: ٢٨)؛ نظريه اي که بازتاب آن در انديشه هاي رهروان آن از جمله هيرشي اين گونه متجلي شد که وي معتقد بود بايد پرسش جرم شناسان از اينکه «چه عواملي افراد را مجرم مي کند» به «چرا مردم از قوانين پيروي مي کنند» تغيير يابد (ويليامز ، مک شين ، ١٣٨٣: ١٩٩)؛ ديدگاهي که با نگرش هاي فيض کاشاني تفاوت بسيار دارد.
جرائم سازمان يافته برخي ديگر از منتقدين نظريۀ خودکنترلي، مدعي عدم پوشش اين نظريه نسبت به علت يابي جرائم سازمان يافته شده و مدعي بودند فقدان خودکنترلي در مجرمان سازمان يافته منتفي است (ولد و ديگران ، ١٣٨٠: ٢٩٢)؛ جرائمي که مرتکب آن يک نهاد غير ايدئولوژيک مرکب از تعدادي افراد با روابط متقابل است که بر مبناي سلسله مراتب شکل گرفته و هدف آن جلب منفعت و قدرت با اشتغال به فعاليت هاي مشروع يا نامشروع است ١ نظير نبويِ لک لّ شيٌ ءٍ دعامهٌ و دعامه الم ؤمنِ عقله ، فِبقدرِ عقِله کون عباده ، أما س معتم قول الفجّارِ لوْ کّنا نسْمع أوْ نعْقِل ما کّناِ في أصْحابِ السّعِيرِ (فيض ، ١٣٨٣، ١: ١٧١)؛ براي هر چيزي تکيه گاهي است و تکيه گاه مومن عقل او ميباشد؛ پس هر چه قدر عقل او بيشتر باشد اطاعت او از دستورات الهي بيشتر است .