چکیده:
طبق برخی نظریههای مردمشناختی، مادرتباری به دورانی در هزارههای پیشین اطلاق میشود که زنان در جامعه، جایگاهی برتر از مردان داشتند؛ تبار فرزندان به واسطه مادر تعیین میشد و بدون حضور زنان، زندگی اعضای قبیله به خطر میافتاد. در برخی از داستانهای شاهنامه میتوان نشانههایی منطبق با آنچه عصر مادرتباری نامیده میشود، مشاهده کرد. در این جستار تلاش شده است این داستانها با رویکرد ریختشناسی طبقهبندی، و یک الگوی مشترک برای آنها ارائه شود؛ به این منظور پس از معرفی ویژگیهای عصر مادرتباری از دید مردمشناسان، تعدادی از روایتهای اسطورهای که در فرهنگهای گوناگون ساختار روایی همسانی، و چهارچوب آنها با رویدادهای تحت تأثیر دوران مادرتباری همانندیهایی دارد، مختصر معرفی شده است. در بخش اصلی پژوهش با بررسی چهار داستان از شاهنامه یعنی کیکاووس و سودابه، سیاوش و سودابه، بیژن و منیژه و اسفندیار و کتایون از دیدگاه ریختشناسی، الگویی مشترک را در آنها نشان دادهایم. حضور مؤثر الهۀ عشق در این داستانها موجب مرگ یا گرفتاری شخصیت اصلی داستان بهعنوان ایزد نباتی میشود و در ادامه بازگشت یا به تعبیری رستاخیزی برای ایزد نباتی اتفاق میافتد. به نظر میرسد تمام این حوادث، روایتی تمثیلی از اسطورۀ تغییر فصول بهعنوان یک اسطورۀ مادرتباری است.
matriarchy refers to a time in previous millennias when women played a special role in society and without them, the lives of the tribe's members would be in danger. In some of the stories of Shahnameh, one can see signs of the matriarchy era. In this research, an attempt has been made to classify the matriarchy stories of Shahnameh with a morphological approach and to provide a model for these stories. For this purpose, after introducing the characteristics of the matriarchy era, a number of mythological narratives that have similar structures in different cultures and whose similarities are same as the events influenced by the matriarchy period are briefly introduced. In the main part of the research, by examining four stories from Shahnameh, namely “Kaikavus and Soodabeh”, “Siavash and Soodabeh”, “Bijan and Manijeh” and “Esfandiar and Katayoun” in terms of morphology, we have shown a common pattern in them: The presence of the goddess of love in these stories causes death or a trouble for the main character of the story as a vegetation deity, and then a return or, in other words, a resurrection occurs for the vegetation god. All of these events are allegorical narratives for the season rotation as a matriarchy myth.
خلاصه ماشینی:
هم چنين عواملي مانند دگرگوني، ادغام ، شکستگي، ورود عناصر بيگانه ، جابه جايي و حذف هرکدام به نوبۀ خود داستانهاي شاهنامه را تحت تأثير قرار داده است (بهار، ١٣٧٦: ٤٤-٤٠، آيدنلو، ١٣٨٨: ٣٤-٥٠)؛ با وجود اين ، تعدادي از داستانهاي شاهنامه تحت تأثير فرهنگ و اسطوره هاي کهني شکل گرفته است که در نگاه اول قابل تشخيص نيست ؛ اما با بررسي ژرف ساخت روايتها ميتوان اين تأثيرپذيري را مشاهده کرد؛ ازجملۀ اين داستانها ميتوان به داستان کيکاووس و سودابه ، سياوش و سودابه ، بيژن و منيژه و اسفنديار و کتايون اشاره کرد.
هنگامي که رستم به کين خواهي سياوش برميخيزد بااينکه سياوش به دست افراسياب کشته شده است ، سودابه را مقصر اصلي ميداند و اول او را مکافات ميدهد و سپس توران را به خاک و خون ميکشد (شاهنامه ، ج ٢، ٣٨٣و٣٨٢)؛ به اين ترتيب به نظر ميرسد سودابه در اساطير پيشين احتمالا مادرخدا، الهۀ عشق ، الهۀ زمين و خداي برکت دهنده بوده که تحت تأثير عوامل بسياري چون دين ، نفوذ نظام پدرسالاري، تلفيق فرهنگها و غيره تغيير کرده است .
افراسياب پس از آگاه شدن از اين امر دستور ميدهد تا بيژن را درون چاهي تاريک زنداني کنند و اين يادآور رفتن ايزدان نباتي به جهان زيرين است ؛ همان گونه که تموز، آدونيس ، آتيس ، اوزيريس و سياوش به جهان زيرين سقوط کردند، هم چنين در داستان آدونيس و آتيس ، الهه عشق ايزد نباتي را از شکار منع ميکند؛ اما به سبب نافرماني او، سرانجام توسط گراز کشته ميشود.