چکیده:
در این مقاله با استفاده از رهیافت عقلانیت سیاسی فوکویی و بررسی مواردی از اصلاحات دینی و مقایسه عناصری از فلسفه سیاسی کلاسیک و فلسفه سیاسی مدرن به بازشناسی سه عقلانیت سیاسی «امیرنشینی»، «شبان وارگی قدیم»، «شبان وارگی جدید» پرداخته و ویژگیهای آنها شناسایی، تفکیک و دستهبندی شده است. بدین ترتیب معیار لازم برای شناسایی عقلانیت سیاسی موردنظرآیتالله مطهری و آخوندزاده بدست آمده است. در این پژوهش، پژوهشگر در پی یافتن پاسخ چند سوال اساسی و مهم است:«1. عقلانیت سیاسی مطلوب آیت الله مطهری کدام بوده است؟ 2. عقلانیت سیاسی مطلوب آخوندزاده کدام بوده است؟ 3. بین این دو عقلانیت سیاسی چه وجه تشابه و تمایزی میتوان قائل شد؟». نتایج حاصله نشان میدهد که آیتالله مطهری به دنبال تطبیق دین و سیاست بوده و بر این باور بوده است که این دو امر ازیکدیگر جدایی ناپذیرند. اما آخوندزاده که تحت تاثیر اومانیسم، اصلاح دینی در مسیحیت غرب و فلسفه مدرن غرب بوده است، بر این باور بود که دین از سیاست جد است و با توجه بهاندیشه سیاسی در غرب به عدم دخالت دین در دولت معتقد بود . یکی از مهمترین مفاهیمی که میتواند زوایای مختلف فکری آیت الله مطهری و آخوندزاده را توضیح دهد همانا عقلانیت سیاسی فوکویی میباشد.
In this article, using Foucault's political rationality approach and examining the works related to Foucault's political rationality and examining some cases of religious reform, as well as comparing the elements of classical political philosophy and modern political philosophy to identify the three political rationalities "Emirate", "Old Shepherd". The "new shepherd" and their characteristics have been identified, separated and classified, so the necessary criteria for identifying the political rationality of Ayatollah Motahhari and Akhundzadeh have been obtained. In this study, the researcher seeks to answer some basic principles and important questions: "1. What was the political rationality of Ayatollah Motahhari? 2. What was the political rationality of Akhundzadeh? 3- What similarities and differences can be Recognize the political rationality between the two? The results show that Ayatollah Motahari sought a compromise between religion and politics and believed that the two were inseparable, but Akhundzadeh, influenced by humanism, religious reform in Western Christianity and modern Western philosophy. , Believed that religion is the ancestor of politics and according to political thought in the West, believes that religion should not interfere in government.One of the most important concepts that can explain the different intellectual angles of Ayatollah Motahhari and Akhundzadeh is Foucault's political rationality The answer to these three questions seems to have a significant impact on our historical consciousness.
خلاصه ماشینی:
(138-131 چگونگي تغيير نگرش به نوع حکومت (طرز تلقي رابطۀ حاکم و مردم ): چگونگي گذر از «آموزه امير» به «هنر حکومت کردن » و از آن به «علم سياست » از نظر فوکو عبارت است از اينکه : ـ درحاليکه در آموزه امير بر عدم پيوستگي ميان قدرت امير و تمامي شکل هاي ديگر قدرت تأکيد مي شود و اصولاً قدرت امير بي همتا دانسته شده و شکل هاي ديگر قدرت به رسميت شناخته نمي شوند در آموزه هنر حکومت کردن اولاً شکل هاي متعدد حکومت به رسميت شناخته مي شود و ثانياً اين حکومت ها دروني خود جامعه هستند و ثالثاً شاهد تلاش براي نشان دادن پيوستگي ميان حکومت و ساير اشکال قدرت هستيم .
ـ در عقلانيت سنتي امير رابطه اي بيروني با اميرنشين دارد و فرقي نمي کند که اين امير اميرنشيني اش را از چه راهي به دست آورده باشد در هر حال اين رابطه کاملاً غير طبيعي و شکننده است چراکه قدرت امير دروني سازي نشده و متبوعان از روي رضا و رغبت حاکميت و سلطۀ وي را نپذيرفته اند و لذا اعمال قدرت جهت حفظ ، تقويت و محافظت از اميرنشيني به کار مي رود در اين شرايط با توجه به رابطۀ بيروني امير با اميرنشين و تهديد شونده بودن آن ، حق کشتن و به کار بردن زور از ارکان اساسي و مهم حکومت کننده محسوب مي شود در حاليکه در عقلانيت مدرن شکيبايي يعني عدم توسل به کشتن و به کار بردن نيرو از طريق دروني سازي مد نظر مي باشد بنابراين در عقلانيت سنتي تمام تلاش امير آن است که رابطۀ خود و مايملکش را حفظ کند اما در عقلانيت مدرن سخت کوشي به معني «در خدمت اداره شوندگان و حکومت شوندگان » از صفات حاکم خوب به شمار مي آيد(جهانديده ، ١٣٨٤: ١١).