چکیده:
فلسفه حقوق و فلسفه سیاسی دو دانش نزدیک به هم هستند که در موارد بسیاری میان مسائل این دو دانش قرابتهایی وجود دارد. با هدف شناسایی نسبت این دو میتوان این سوال را پرسید که آیا این دو فلسفه نسبت و ارتباطی با یکدیگر دارند؟ اگر آری، چه رابطهای میان این دو دانش برقرار است؟ در این مقاله که به روش توصیفی ـ تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای تدوین شده، نسبت و ارتباطات این دو فلسفه با یکدیگر مورد کاوش قرار گرفته است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که این دو دانش هم در پارهای از مبانی و هم در هدف غایی اشتراک دارند. میان مسائل آن دو نیز رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است؛ چنانکه هر کدام از این دو دانش، در مواردی بر دیگری ابتنا یافته و از دستاوردهای آن بهره میبرد. گاهی نیز مسائل این دو، راهحل مشترک دارند.
Philosophy of law and that of politics are two close disciplines of knowledge which bear similarities in many issues. At first, one might ask whether they have any relation. If yes, what is it?Having adopted a descriptive-analytic method and library- reference, the author goes to study the relation between the two philosophies. Findings show that they share both in some principles and telos. There is a relation of generality and particularity in some respect between the issues of the two. Each of the two depends on another in some cases and makes use of its outcomes. Sometimes they have a common solution for some issues.
خلاصه ماشینی:
به این ترتیب، سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که: چه رابطه و نسبتی میان فلسفه حقوق و فلسفه سیاست وجود دارد؟ گرچه برخی صاحبنظران به اجمال فراوان اشاره کردهاند که این دو دانش باهم ارتباطاتی دارند (موراوتز، 1391، ص17-18)، ولی بیش از این نگفته و موارد ارتباط را بیان نکردهاند.
حقوق در این کاربرد ـ که تقریباً مرادف با «قانون» است (مصباح یزدی، همان، ص28) ـ به معنای «مجموعه قواعد و مقررات کلّی، الزام آور و دارای ضمانت اجرای دولتی» است که به هدف تأمین عدالت و نظم بر زندگی اجتماعی شهروندان یک جامعه حکومت میکند (ر.
2. فلسفه قانون 2 در این اصطلاح، فلسفه حقوق دانشی است که به روش عقلی ـ تحلیلی، کلی و بیرونی، قواعد حقوقی (قانون) را مورد کاوش قرار داده و درباره چیستی حق، عدالت، نظم، قانون، مبنا و خاستگاه قوانین و مقررات حقوقی، هدف قانون، منشأ مشروعیت قوانین، حقیقی یا اعتباری بودن قانون، منابع قانون، رابطه حقوق با دین، رابطه حقوق با اخلاق، رابطه حقوق با دولت و مسائلی از این دست سخن میگوید (تروپه، 1390، ص9-15؛ موراوتز،1391، ص19-24؛ کاتوزیان، 1388، ص18-19).
یکی بودن عنوان مسأله در فلسفه حقوق و فلسفه سیاسی گاهی موضوع و مسألهای واحد در هر دو دانش مطرح شده است؛ مانند ضرورت قانون برای زندگی اجتماعی.
از طرفی «هدف حقوق» (یعنی چیزی که هر نظام حقوقی با تعیین و وضع قوانین و مقررات بهدنبال دستیابی به آن است) یکی از دغدغهها در فلسفه حقوق است (مصباح یزدی، همان، ص53؛ کاتوزیان، همان، ص30و40؛ دانشپژوه، همان، ص67؛ جمعی از نویسندگان، 1391، ص148).