چکیده:
دولت، با وجود گسترش روندهای جهانیشدن در دهههای اخیر، همچنان شاخص مناسبات و تحلیلهای سیاسی است. دولت هم پدیدهای قدیمی و هم متأخّر است، اما بیتردید موطن جدید آن غرب است. ساختارهای دولتی در این بخش از جهان پاسخی به اقتضائات تاریخی و اجتماعی تجدّد و چالشهای گذار از فئودالیته به سرمایهداری بود. امّا دولت همچون سایر محصولات تجدّدی، موطن اولیّهی خود را ترک و جهان غیر خود را متأثّر ساخت. جهان اسلام، به واسطهی همسایگی با دنیای غرب، از بدو تجدّد تحت نفوذ آن قرار گرفتهاست. دولت سنّتی در جهان اسلام همانند سایر جوامع غیرغربی نخستین کانون مواجهه با تجدّد بود، لیکن در جوامع اسلامی، به دلیل سرشت سیاسی اسلام، این رویارویی شکل و ماهیّتی متمایز از سایر جوامع به خود گرفته است. در این نوشتار مواجههی دولت و تجدّد در دو جامعه اسلامی، ایران و مصر، از لحظه وقوع تااکنون مورد مطالعه قرار گرفته است. فرض اساسی این است که دو جامعه اسلامی ایران و مصر امکان و چگالی لازم و احتمالا مشابهی را برای مواجهه(پذیرش کامل، مشروط و یا مقابله) با تجدد را دارد. رویارویی دولت و تجدّد در ایران و مصر، در تاریخ خود تااکنون، در سه مقطع دولت ماقبل تجدّدی، دولت تجدّدی و دولت مابعد تجدّدی مطمح نظر است. روشمقاله اسنادی-تاریخی است و با تبارشناسی تاریخی، روند شکلگیری تجدّد و مواجهات در میان دو دولت میپردازد. تاریخ دولت ایران و مصر تا شکلگیری دولت ملّی، روند کمابیش نزدیک و شبیه به هم را طی میکند. لیکن دولت اسلامی در ایران به مثابه دولت مابعد تجدّدی (با وجود سابقه طولانی خواست و اندیشه تشکیل حکومت اسلامی در مصر)، خصیصه دولت در ایران است. دلیل این امر مذهب تشیّع و ساختار نهادمند روحانیّت آن در ایران است.
The state, despite the expansion of globalization trends in recent decades, remains an indicator of political relations and analysis. The government is both old and late, but it is certainly the new home of the West. State structures in this part of the world were a response to the historical and social demands of modernity and the challenges of the transition from feudalism to capitalism. But the government, like other renewable products, left its original homeland and affected the non-world. The Islamic world has been under the influence of modernity since its neighborhood with the Western world. Traditional government in the Muslim world, like other non-Western societies, was the first focus of modernity, but in Islamic societies, due to the political nature of Islam, this confrontation took on a distinct form and nature. In this article, the government's confrontation and modernity in two Islamic societies, Iran and Egypt, have been studied from the moment of its occurrence. Confrontation of government and modernity in Iran and Egypt, so far in its history, has been considered the three preconditions of the pre-modern state, the modern state, and the post-modern state. The history of the government of Iran and Egypt has been in orbit until the formation of the national government. However, the Islamic State as a post-modern state (with a long history of desire and thought of forming an Islamic state in Egypt) is a feature of the state in Iran. The reason for this is the Shiite religion and the institutional structure of its clergy in Iran.
خلاصه ماشینی:
دولت سنتي در جهان اسلام همانند ساير جوامع غيرغربي نخستين کانون مواجهه با تجدد بود، ليکن در جوامع اسلامي ، ٢٥ به دليل سرشت سياسي اسلام ، اين رويارويي شکل و ماهيتي متمايز از ساير جوامع به خود گرفته است .
با اين همه ضربه قطعي توسعه اروپا تنها در پايان سال ۱۷۹۸ ميلادي بود که از سوي دنياي اسلام احساس شد؛ يعني زماني که ناپلئون بناپارت در مصر پياده شد و به همراه خود، نظريات و انديشه هاي ترقي و تجدد را نيز به آنجا وارد ساخت .
در اين مطالعه با استفاده از رهيافت پسااستعماري به سراغ مطالعه شيوه ٢٩ شکل گيري و تکوين دولت مدرن در دو کشور ايران و مصر مي رويم و اين پرسش را مطرح مي کنيم که دولت در جهان اسلام در مواجهه با تجدد چه تطوراتي را به خود ديده است ؟ شايد نخستين و برجسته ترين نظريه پرداز پسااستعماري ، «ايمانوئل والرشتاين » باشد.
تمام اين عوامل مربوط به نشر الگوي دولتي ، در عصر حاضر آن چنان با نظم سياسي جهاني همراه مي شود که از طريق حقوق بين المللي و ارزش هاي مسلط ، دولت را به صورت الگوي منحصر به فردي معرفي مي کند که هر جامعه اي بايد خود را به آن مجهز يا هماهنگ سازد تا بتواند شناسايي همسايگان خود را احراز و توسعه خود را محقق سازد (بديع و بيرن بوم ، ۱۳۸۷: ۱۵۰).