چکیده:
مفهوم ظلالله مفهومی است که در تاریخ ایران دوره اسلامی با مفهوم سلطنت پیوند یافته و بهنوعی بیانگر مبانی قدرت حاکمان شده است. برخی از مورخان و محققان معاصر با رویکرد کلینگر و تکساحتی تفکر ظلاللهی را در بستر تاریخ ایران، مفهومی متداوم تلقی کردهاند و به تفاوتها و گسستهای مفهومی این تفکر توجه نشان ندادهاند. به همین دلیل گاه این مفهوم در قالب معرفتی اندیشة ایرانشهری و همعرض با فره ایزدی صورتبندی و ناظر بر تداوم تاریخی ایران تفسیر شده است. اما پرسش پژوهش حاضر این است که با توجه به گسستهای روی داده در عصر میانة ایران گفتمان ظلاللهی چگونه توانست مشروعیت حاکمان ایلخانی را تولید کرده و فرآیند قدسیسازی دورة مذکور از خلال منابع تاریخنگارانه چه تفاوتهایی با دورههای پیشین داشته است؟ این پژوهش بنا به ماهیت آن با شیوة تبیین تاریخی سامان یافته و تلاش دارد دادههای منابع تاریخنگاری را نقد و تحلیل کند. پژوهش حاضر با در نظر گرفتن کلان روندهای تاریخی، به بازشناسی این مفهوم با توجه به تحولات تاریخی این دوره پرداخته و با بررسی اجزاء و سازههای اندیشهای آن تغییر این مفهوم از صورت «غیر قدسی ـ مسئولیتمندِ» سلطان اوایل دورة میانه به ساحت «قدسی - غیرمسئولانه» دورة میانة متاخر را تبیین کرده است. بنابراین مفهوم سلطنت در این دوره با تحول مهمی در زمینة «قدسی»سازی مقام سلطان و غیرمسئولشدن آن در قبال مردم روبرو شده و گفتمان جدیدی را در نظام سیاسی تاریخ ایران به وجود آورده که میتوان از آن به گفتمان ظلاللهی تعبیر کرد.
مفهوم ظلالله مفهومی است که در تاریخ ایران دوره اسلامی با مفهوم سلطنت پیوند یافته و بهنوعی بیانگر مبانی قدرت حاکمان شده است. برخی از مورخان و محققان معاصر با رویکرد کلینگر و تکساحتی تفکر ظلاللهی را در بستر تاریخ ایران، مفهومی متداوم تلقی کردهاند و به تفاوتها و گسستهای مفهومی این تفکر توجه نشان ندادهاند. به همین دلیل گاه این مفهوم در قالب معرفتی اندیشه ایرانشهری و همعرض با فره ایزدی صورتبندی و ناظر بر تداوم تاریخی ایران تفسیر شده است. اما پرسش پژوهش حاضر این است که با توجه به گسستهای روی داده در عصر میانه ایران گفتمان ظلاللهی چگونه توانست مشروعیت حاکمان ایلخانی را تولید کرده و فرایند قدسیسازی دوره مذکور از خلال منابع تاریخنگارانه چه تفاوتهایی با دورههای پیشین داشته است؟ این پژوهش بنا به ماهیت ان با شیوه تبیین تاریخی سامان یافته و تلاش دارد دادههای منابع تاریخنگاری را نقد و تحلیل کند. پژوهش حاضر با در نظر گرفتن کلان روندهای تاریخی، به بازشناسی این مفهوم با توجه به تحولات تاریخی این دوره پرداخته و با بررسی اجزاء و سازههای اندیشهای ان تغییر این مفهوم از صورت «غیر قدسی مسيولیتمند» سلطان اوایل دوره میانه به ساحت «قدسی - غیرمسيولانه» دوره میانه متاخر را تبیین کرده است. بنابراین مفهوم سلطنت در این دوره با تحول مهمی در زمینه «قدسی»سازی مقام سلطان و غیرمسيولشدن ان در قبال مردم روبرو شده و گفتمان جدیدی را در نظام سیاسی تاریخ ایران به وجود اورده که میتوان از ان به گفتمان ظلاللهی تعبیر کرد.
خلاصه ماشینی:
غالب اندیشمندان معاصر نیز عموماً بدین گونه می اندیشند که مفهوم ظل اللهی با امر سلطنت از همان اوان تکوین سلطنت تا پایان، هم بسته و همساز است و سلطان ظل الله را به نوعی تعبیـر کردهاند که تفکیک درستی از مفهوم ظل الله در گسترة زمانی و تأثیرات فکـری آن ارائـه نـشده است ؛ بنابراین بسیاری از شاخصه های آن که تمایزبخش دو دوره از تاریخ ایـران میانـه اسـت ، نادیده انگاشته شده است ، اما این مفهوم و عناوین آن در هر دوره تغییر شکل و گفتمـان داده و کارکردهای گوناگونی داشته و کارکرد آن از اوایل دورة میانه تا اواسط و اواخر آن با تغییرات و تحولات زیادی روبه رو بوده که در پیامد آن، سلطان از مقامی «مسئول و غیرقدسی » بـه مقـامی «غیرمسئول و قدسی » تبدیل شده است ؛ ازاین رو نمی توان آنها را به مثابة یک فرایند یکپارچـة به هم پیوسته ملاحظه کرد، بلکـه در درون آن گسـست هـایی رخ داده کـه در بـستر تحـولات تاریخی باید فهمیده شود؛ مانند هنگامی که چـالش مغـول پـیش آمـد و باعـث شـد نخـستین بارقه های تغییر فضای تفکر دربارة مفهوم ظل الله نـسبت بـه دورة سـلجوقی و پـیش از آن بـه وجود آید؛ در حالی که پژوهش ها و تکاپوهای فکری که پیرامون مفهوم ظل اللهی شکل گرفتـه آن را هم عرض فره ایزدی یا سلطنت اسلامی در نظر گرفته اند.