چکیده:
روششناسی و تعیین روش یا روشهای متناسب با حل مسائل علوم انسانی بهشدت محل چالش و مناقشه است. روشهای گوناگونی برای این علوم توسط اندیشمندان این حوزه پیشنهاد شده است. اصحاب مکتب تفسیری در غرب، هدف علوم انسانی را دستیابی به فهم رفتارهای انسانی میدانند. ایشان ضمن رد روش تبیین علّی که در علوم تجربی استفاده میشود، روش تفهمی را تنها روش معتبر در علوم انسانی برای دستیابی به فهم معنای رفتارهای ارادی انسان میدانند. تبیین و نقد و بررسی میزان کارایی روش تفهمی در علوم انسانی از طریق تحلیل عقلانی، هدف این پژوهش است. روش تفهمی راهی برای همدلی و سعی در ورود به درون انسان و نگاه کردن از منظر وی برای فهم معنای رفتارهای ارادی انسان است. فرضیههای بهدستآمده از این روش، ضمن انسجام و هماهنگی درونی باید با شواهد تجربی تایید شوند. روش تفهمی اختصاص به علوم انسانی توصیفی دارد. بررسی ماهیت روش تفهمی ما را به این نتیجه میرساند که این روش صرفا به بخش محدودی از موضوعات علوم انسانی توصیفی میپردازد و به دلیل عدم امکان دستیابی به یقین در فهم پدیدههای ارادی انسانی ازیکسو، و عدم قابلیت ارائة قوانین عام و مشترک از سوی دیگر، به نسبیت فرهنگی منتهی میشود.
روش تفهمی بهرغم قابلیت در طرح مسائل جدید در علوم انسانی و نقش تاثیرگذار در اجرای توصیههای علوم انسانی دستوری، بهتنهایی در حل مسائل علوم انسانی ناکارآمد است و فقط بهصورت روش معین در کنار روشهای معتبر در علوم انسانی میتواند نقشآفرین باشد.
خلاصه ماشینی:
چيستي روش تفهمي با روشن شدن ديدگاه مکتب تفسيري دربارة علوم انساني ، اين سؤال مهم مطرح مي شود که با چه روشـي مـيتـوان به جهان درون ذهن انسان راه يافت و سپس براساس زمينه هاي معرفتـي و گرايشـي وي ، معنـاي افعـال انسـان را دريافت و آنها را فهم پذير کرد؟ آيا روشي وجود دارد که بتواند دانشمندان علوم انساني را به چنـان تفسـيري برسـاند؟ پاسخ اصحاب مکتب تفسيري مثبت است ، ايشان اين روش را «روش تفهمي » مي دانند که ميتواند ما را بـه معنـاي افعال انساني رهنمون سازد.
بنابراين ، روش تفهمي يعني راه يافتن به جهان درون يک انسـان يـا جامعـه از طريـق همـدلي ، و بـه تعبيـر ديگـر، دانشمند علوم انساني نمي تواند صرفا نظاره گر بيروني افعال انسان باشد؛ بلکه بايد به طور عملي وارد زندگي فـردي يـا اجتماعي انسان شود و با شرکت فعال از طريق همدلي به عمق بينش ها و ارزش هاي حاکم بر فرد يا جامعـه دسـت يابد تا بتواند اغراض و معاني رفتارهاي انسان را دريابد و آنها را فهم پذير کند (ر.
حال چگونه شواهد تجربي در مورد علوم انساني بـا ويژگـي هـاي خـاص و پيچيدة موضوع اين علوم ، مي تواند حتي نظريه اي را به لحاظ ظن و گمان بر ديگر نظريه ها ترجيح دهد، چه رسـد بـه اينکه يک نظريه را به طور قطع و يقين اثبات کند؟ علاوه بر اين ، شواهد تجربي مورد ادعاي مکتب تفسيري يک تفاوت اساسي با شواهد تجربي علوم طبيعـي دارد که مشکل را در علوم انساني دوچندان مي کند و آن اين است که شواهد تجربي مورد ادعاي مکتـب تفسـيري خـود انسان هستند؛ به تعبير ديگر، منظور از شواهد تجربي در مکتب تفسيري ، تطبيق نظريـه هـا يـا همـان فرضـيه هـاي به دست آمده از طريق روش تفهمي با اعمال و گفتار انسان هاي موجود در فرهنگ مورد بررسي و تحقيق اسـت .